P10
ا/ت : ولم کن چیکارم داری ؟
S : ولم کن ، انتظار درای ولت کنم ؟
ا/ت : منظورت چیه ؟
S : فکر کردی نمیدونم تو به خانم کیم گفتی
ا/ت : من .... من نگفتم
S : خفه شو (باداد)
با دادی که زد گوشم صوت کشید .
S : به غیر از تو دیشب کسی اونجا نبود .
چی ؟ یعنی اون منو دیده ؟ اما من که پشت دیوار بودم و مخفی شده بودم چطور میتونه در حالی که تمام مدت داشت به اون پسره نگاه میکرد منو دیده باشه ، آب دهنمو قورت دادم و سعی کردم لرزش صدام رو مخفی کنم .
ا/ت : من .... نبودم
S : به من دروغ نگو بچه ، به غیر از تو ما فضول دیگه ای توی پرورشگاه نداریم
لباسم رو با دستم مچاله کردم و با نهایت تلاشم سعی کردم حرفشو نادیده بگیرم .
S : چیه بهت بر خورد ؟
بعدم یه نگاه معنا داری به دوستاش کرد و همشون با صدای بلند به من خندیدن ، بعد از چند ثانیه دوباره برگشت رو به من و گفت : اره بایدم بر بخوره ، میدونی چرا ؟ چون راست گفتم
بعدم فاصله صورتش رو با صورتم کم کرد و گفت : تو .... ف .... ضو .... لی .
دیگه احساس کردم از حرفش خون به مغزم نرسید و بلند داد زدم : فضول خودتی عوضی .
اما خیلی زود با مشتی که توی صورتم خورد پرت زمین شدم و دستم رو روی صورتم گذاشتم ، با نگاه تحقیر آمیزی کنارم نشست بعدم یقم رو گرفت و گفت : بهت نشون میدم خبرچینی چه عاقبتی داره
طولی نکشید که با لگدی که توی کمرم خورد خیلی سریع خودم رو توی هم جمع کردم و چشمام رو بستم ، تعداد لگد ها هی بیشتر میشد ، تنها کاری که کردم این بود که دستم رو روی صورتم گذاشتم تا به صورتم نخوره اما با هر لگد صورتم توی هم جمع میشد ، درد شدیدی احساس میکردم ، حس میکردم تمام استخونام خورد شده دلم میخواست داد بزنم و بگم : من کاری نکردم اخه چند نفر به یه نفر اما دوباره با خوردن یه لگد توی کمرم توی خودم جمع شدم .
S : خوبه دیگه ولش کنید بیاید بریم بسشه
چند دقیقه بعد با صدای قدم هاشون فهمیدم که ازم دور شدن ، اینقدر بدنم درد میکرد که حتی جون نداشتم از جام پاشم ولی دلم نمیخواست کسی منو تو این حالت ببینه مخصوصا اون سانی عوضی برای همین دستم رو روی زمین گذاشتم تا بلند شم اما دوباره افتادم روی زمین ، بدنم درد میکرد و دردش کشنده بود ، در حالی که اشک توی چشمام جمع شده بود دوباره دستم رو روی زمین گذاشتم و هر جوری که شده خودم رو از زمین بلند کردم و برای اینکه تعادلم رو از دست ندم دستم رو به دیوار گرفتم و با همون درد بدنم رفتم سمت اتاقم .
S : ولم کن ، انتظار درای ولت کنم ؟
ا/ت : منظورت چیه ؟
S : فکر کردی نمیدونم تو به خانم کیم گفتی
ا/ت : من .... من نگفتم
S : خفه شو (باداد)
با دادی که زد گوشم صوت کشید .
S : به غیر از تو دیشب کسی اونجا نبود .
چی ؟ یعنی اون منو دیده ؟ اما من که پشت دیوار بودم و مخفی شده بودم چطور میتونه در حالی که تمام مدت داشت به اون پسره نگاه میکرد منو دیده باشه ، آب دهنمو قورت دادم و سعی کردم لرزش صدام رو مخفی کنم .
ا/ت : من .... نبودم
S : به من دروغ نگو بچه ، به غیر از تو ما فضول دیگه ای توی پرورشگاه نداریم
لباسم رو با دستم مچاله کردم و با نهایت تلاشم سعی کردم حرفشو نادیده بگیرم .
S : چیه بهت بر خورد ؟
بعدم یه نگاه معنا داری به دوستاش کرد و همشون با صدای بلند به من خندیدن ، بعد از چند ثانیه دوباره برگشت رو به من و گفت : اره بایدم بر بخوره ، میدونی چرا ؟ چون راست گفتم
بعدم فاصله صورتش رو با صورتم کم کرد و گفت : تو .... ف .... ضو .... لی .
دیگه احساس کردم از حرفش خون به مغزم نرسید و بلند داد زدم : فضول خودتی عوضی .
اما خیلی زود با مشتی که توی صورتم خورد پرت زمین شدم و دستم رو روی صورتم گذاشتم ، با نگاه تحقیر آمیزی کنارم نشست بعدم یقم رو گرفت و گفت : بهت نشون میدم خبرچینی چه عاقبتی داره
طولی نکشید که با لگدی که توی کمرم خورد خیلی سریع خودم رو توی هم جمع کردم و چشمام رو بستم ، تعداد لگد ها هی بیشتر میشد ، تنها کاری که کردم این بود که دستم رو روی صورتم گذاشتم تا به صورتم نخوره اما با هر لگد صورتم توی هم جمع میشد ، درد شدیدی احساس میکردم ، حس میکردم تمام استخونام خورد شده دلم میخواست داد بزنم و بگم : من کاری نکردم اخه چند نفر به یه نفر اما دوباره با خوردن یه لگد توی کمرم توی خودم جمع شدم .
S : خوبه دیگه ولش کنید بیاید بریم بسشه
چند دقیقه بعد با صدای قدم هاشون فهمیدم که ازم دور شدن ، اینقدر بدنم درد میکرد که حتی جون نداشتم از جام پاشم ولی دلم نمیخواست کسی منو تو این حالت ببینه مخصوصا اون سانی عوضی برای همین دستم رو روی زمین گذاشتم تا بلند شم اما دوباره افتادم روی زمین ، بدنم درد میکرد و دردش کشنده بود ، در حالی که اشک توی چشمام جمع شده بود دوباره دستم رو روی زمین گذاشتم و هر جوری که شده خودم رو از زمین بلند کردم و برای اینکه تعادلم رو از دست ندم دستم رو به دیوار گرفتم و با همون درد بدنم رفتم سمت اتاقم .
۳.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.