پارت195
#پارت195
دستمو کشید و دنبال خودش کشید و راه افتادیم سمت جایگاه عروس و داماد با هر قدمی که برمیداشتیم
یه چیزی ته دلم تکون میخورد دستام یخ زده بود اگه دست آرش نبود مطمئن بودم الان خورده بودم زمین و رسوای عالم میشدم
کم کم داشتیم نزدیک میشدیم توجه حامد و زنش هم بهمون جلب شد حامد با دیدن من ابرویی بالا انداخت و زنش
متعجب به من نگاه میکرد. مگه منو میشناسه؟!
لباسمو بلند کردم دستام یخ یخ بود ولی دستای آرش گرم گرم تضاد جالبی بود، فشاری به دستم داد و هماهنگ باهم
از پله ها بالا رفتیم پامو با لرز رو سکو گذاشتم تردید داشتم که قدم بردارم انگار آرش فهمید که دستمو کشید وادارم کرد که اخرین قدم رو بردارم
حالا دقیق رو به روی حامد،و زنش وایستاده بودیم چقدر گفتن کلمه زنش سخته!
من رو به رو حامد وایستاده بودم و آرش رو به رو زنش... دقیق بعد از مدتها تو چشمای حامد زل زدم
چشمایی که یه روزی ماله بود نگاهمو از چشماش گرفتم به لباش دوختم لبایی که اولین بوسه رو باهاش تجربه کردم!
اونم دقیق به من نگاه میکرد تا اینکه پوزخندی گوشه لبش نشست و به آرش نگاه کرد. آرش هم دقیق نگاهش رو دوخت
به حامد، اخم کم رنگی بین ابرو های آرش نشست دستشو جلو برد.
آرش: بهتون تبریک میگم انشالله خوشبخت شین!
حامد مردود نگاهی به ارش و بعد به دستش انداخت و دستشو جلو برد باهاش دست داد و یه ممنون خشک زیر لب گفت که باعث پوزخند رو لبای آرش شد.
نگاهمو دوختم به زنش خوشگل بود دستای لرزونمو جلو بردم و رو به زنش گفتم :
خوشبخت شین!
دستشو جلو آورد باهام دست داد، نگاهی حامد انداختم که کت و شلوار سفیدی پوشیده بود به سختی گفتم:
تبریک میگم، خوشبخت شین!
دقیق تو چشمام زل زد بعد چند دقیقه نگاهشو گرفت و آب دهنشو قورت داد:
ممنونم!
دستمو کشید و دنبال خودش کشید و راه افتادیم سمت جایگاه عروس و داماد با هر قدمی که برمیداشتیم
یه چیزی ته دلم تکون میخورد دستام یخ زده بود اگه دست آرش نبود مطمئن بودم الان خورده بودم زمین و رسوای عالم میشدم
کم کم داشتیم نزدیک میشدیم توجه حامد و زنش هم بهمون جلب شد حامد با دیدن من ابرویی بالا انداخت و زنش
متعجب به من نگاه میکرد. مگه منو میشناسه؟!
لباسمو بلند کردم دستام یخ یخ بود ولی دستای آرش گرم گرم تضاد جالبی بود، فشاری به دستم داد و هماهنگ باهم
از پله ها بالا رفتیم پامو با لرز رو سکو گذاشتم تردید داشتم که قدم بردارم انگار آرش فهمید که دستمو کشید وادارم کرد که اخرین قدم رو بردارم
حالا دقیق رو به روی حامد،و زنش وایستاده بودیم چقدر گفتن کلمه زنش سخته!
من رو به رو حامد وایستاده بودم و آرش رو به رو زنش... دقیق بعد از مدتها تو چشمای حامد زل زدم
چشمایی که یه روزی ماله بود نگاهمو از چشماش گرفتم به لباش دوختم لبایی که اولین بوسه رو باهاش تجربه کردم!
اونم دقیق به من نگاه میکرد تا اینکه پوزخندی گوشه لبش نشست و به آرش نگاه کرد. آرش هم دقیق نگاهش رو دوخت
به حامد، اخم کم رنگی بین ابرو های آرش نشست دستشو جلو برد.
آرش: بهتون تبریک میگم انشالله خوشبخت شین!
حامد مردود نگاهی به ارش و بعد به دستش انداخت و دستشو جلو برد باهاش دست داد و یه ممنون خشک زیر لب گفت که باعث پوزخند رو لبای آرش شد.
نگاهمو دوختم به زنش خوشگل بود دستای لرزونمو جلو بردم و رو به زنش گفتم :
خوشبخت شین!
دستشو جلو آورد باهام دست داد، نگاهی حامد انداختم که کت و شلوار سفیدی پوشیده بود به سختی گفتم:
تبریک میگم، خوشبخت شین!
دقیق تو چشمام زل زد بعد چند دقیقه نگاهشو گرفت و آب دهنشو قورت داد:
ممنونم!
۲.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.