رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۲۳
راوی
فاطینا: بفرمایید تو حالا چرا اونجا وایسادین؟! راحت باشید
روشنک شالومانتوشو درآورد نشستن تو هال
روشنک: چه خبرا؟!
فاطینا: هیچی مث همیشه
رادوین: حال کلیه اقوام چطوره؟!
فاطینا: تعریفی نداره اونام مث همیشه
رادوین: ملیس چی؟
سامی: اونم تعریفی نداره!
رادوین: و رامین!؟
فاطینا: رامین اصلا خبری ازش نیست حتی نمیدونیم کجاست و چیکار میکنه!
اینم رو مخه اه حداقل بخاطر ملیس میموند
سامی: حق داره خب من بهش حق میدم
روشنک: اگه رادوین بخاطر هرکسی ولم میکرد میرفت بهش حق نمیدادم من
رادوین : تو نمیدونی بحث اونا فرق میکنه
روشنک: خب ملیسم میبرد دیگه
سامی: چی بگم میخواد تنها باشه اونم
فاطینا: و اگه برنگرده؟!
سامی: احتمالش زیاده! اگرم بیاد چندین سال بعد شاید اونم!
روشنک: کاش اینجوری نمیشد همش یادم میاد حرص میخورم
سامی: شماهام چند وقتع نیستین
روشنک: مام درگیر کارو بار
سامی : راست میگن زندگی ادامه داره ما عادت میکنیم با این غم زندگی کنیم ولی همیشه حس همیشه حس میشه هروقت یه اتفاق قشنگ میوفته حس میشه موقعی که دلت از همه چی گرفته حس میشه یادت نمیره که! فقط مثل اولا آتیشش تند نیست ولی همون قدر دردناک و همون قدر حال خرابی داره
رادوین: جدیدا سکوت میکنم فقط چون هیچ کاری ازم برنمیاد و بر نیومد اون موقعم!
سامی: تقصیر تو نیست ک
رادوین: بازم من هرچی نباشه مقصرم
میگم خدایا کاش همه چی برمیگشت ب اون روز هرکاری میکردم که سالم برگردن
روشنک: متاسفانه پیش اومد
فاطی : بریم شام بخوریم
روشنک: بهار اینا نیستن؟!
سامی: اونام رفتن یکم حالشون عوض شه
روشنک: به سامی میگن ادمِ موندن!این پسر هرچی بشه نمیره! یاد ترانه افتادم میگفت ادمِ موندن میخواین سامی هس!
روشنک: اخه ازش پرسیدم درمورد زندگیشو اینا
گفت من هرچیزی و تجربه کردم اما الان دلخوشم به این که هرچیزی بشه بازم سامی هس حلش کنه
سامی: منم که آچارفرانسه خانواده
خندیدن
روشنک: میدونی ماهور از چی حرص میخورد؟!
میگفت سامی همرامون نیست ی رادوین انداختن بهمون که از اونم بدتره!
سامی خندید: داداشم زیادی لطف داشت بهم
فاطینا: شام سرد شدا
روشنک: بلند شین پسرا...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #زیبا #قشنگ #جذاب #شیک #بینظیر
راوی
فاطینا: بفرمایید تو حالا چرا اونجا وایسادین؟! راحت باشید
روشنک شالومانتوشو درآورد نشستن تو هال
روشنک: چه خبرا؟!
فاطینا: هیچی مث همیشه
رادوین: حال کلیه اقوام چطوره؟!
فاطینا: تعریفی نداره اونام مث همیشه
رادوین: ملیس چی؟
سامی: اونم تعریفی نداره!
رادوین: و رامین!؟
فاطینا: رامین اصلا خبری ازش نیست حتی نمیدونیم کجاست و چیکار میکنه!
اینم رو مخه اه حداقل بخاطر ملیس میموند
سامی: حق داره خب من بهش حق میدم
روشنک: اگه رادوین بخاطر هرکسی ولم میکرد میرفت بهش حق نمیدادم من
رادوین : تو نمیدونی بحث اونا فرق میکنه
روشنک: خب ملیسم میبرد دیگه
سامی: چی بگم میخواد تنها باشه اونم
فاطینا: و اگه برنگرده؟!
سامی: احتمالش زیاده! اگرم بیاد چندین سال بعد شاید اونم!
روشنک: کاش اینجوری نمیشد همش یادم میاد حرص میخورم
سامی: شماهام چند وقتع نیستین
روشنک: مام درگیر کارو بار
سامی : راست میگن زندگی ادامه داره ما عادت میکنیم با این غم زندگی کنیم ولی همیشه حس همیشه حس میشه هروقت یه اتفاق قشنگ میوفته حس میشه موقعی که دلت از همه چی گرفته حس میشه یادت نمیره که! فقط مثل اولا آتیشش تند نیست ولی همون قدر دردناک و همون قدر حال خرابی داره
رادوین: جدیدا سکوت میکنم فقط چون هیچ کاری ازم برنمیاد و بر نیومد اون موقعم!
سامی: تقصیر تو نیست ک
رادوین: بازم من هرچی نباشه مقصرم
میگم خدایا کاش همه چی برمیگشت ب اون روز هرکاری میکردم که سالم برگردن
روشنک: متاسفانه پیش اومد
فاطی : بریم شام بخوریم
روشنک: بهار اینا نیستن؟!
سامی: اونام رفتن یکم حالشون عوض شه
روشنک: به سامی میگن ادمِ موندن!این پسر هرچی بشه نمیره! یاد ترانه افتادم میگفت ادمِ موندن میخواین سامی هس!
روشنک: اخه ازش پرسیدم درمورد زندگیشو اینا
گفت من هرچیزی و تجربه کردم اما الان دلخوشم به این که هرچیزی بشه بازم سامی هس حلش کنه
سامی: منم که آچارفرانسه خانواده
خندیدن
روشنک: میدونی ماهور از چی حرص میخورد؟!
میگفت سامی همرامون نیست ی رادوین انداختن بهمون که از اونم بدتره!
سامی خندید: داداشم زیادی لطف داشت بهم
فاطینا: شام سرد شدا
روشنک: بلند شین پسرا...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #زیبا #قشنگ #جذاب #شیک #بینظیر
۲۱.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.