پارت چهاردهم
#پارت_چهاردهم
*الهه*
لباس هامو پوشیدم و رفتم طبقه پایین وای خدا سروش خیلی خوب منو میشناسه امیدوارم نفهمه که دارم بهش دروغ میگم به پله های آخر رسیده بودم نفس عمیقی کشیدم
-ببین الهه تقصیر تو نیست اونا هستن که هی برای تو تعیین تکلیف میکنن که این کارو کن این کارو نکن آروم باش برو جلو
وجی-من که میدونم تو الان یه سوتی میدی هم خودت به فنا میری هم اون لیلای بدبخت
-ایششش بتمرگ سرجات من کی سوتی دادم که الان بار دومم باشه
وجی-بله شما درست میفرمایید اصلا الهه کی سوتی داده
-بله من همیشه درست میفرمایم حالا هم گمشو بزار به کار و بدبختیم برسم
وجی-پیچوندن مهشید و سروش بدبختیه؟؟؟
-به تو چه ن آخه من میخوام بدونم به تو چ ربطی داره گمشو برو وگرنه با چماق اقدس خانوم خدابیامرز میوفتم دنبالت
وجی-اگه میتونی بیا
-فقط برو گمشو
وجی-😝
هی خدا وجدان هم وجدان های قدیم حالا وجدان رو بیخیال برم سر ماموریت پیچوندن سروش رفتم پیش سروش نشستم که داشت تی وی نگاه میکرد
-سروش
سروش-هوم
-سروش
سروش-هوم
-آقا سروش
سروش-هوم
-ازار هوم هی ده بار دارم صدات میزنم چیه هی هوم هوم میکنی مثه ادم بگو بله
سروش-خب حالا چته
-با رزا مبخوایم الیف رو ببریم بیرون بچرخونیم
سروش-مگه الیف چلاقه خودش بره
-اااااا گیر نده دیگه بزار بریم امشب حالش زیاد خوب نیست برم بچرخونیمش کمتر بره تو فکر
سروش-تو همین دیشب بیرون بودی چخبره
-سروش اذیت نکن دیگه من رفتم
-سروش-خیلی خب برو ولی اگه زود برنگشتی کشتمت
-باشه فعلااااااا
و تق درو بستم آخیشششششش مجبور هم نشدم بهش دروغ بگم
درو ماشینم رو باز کردم و نشستم اول چهار تا قر جوادی دادم که گذاشت برم بعدم ماشینو روشن کردم که برم
-برو الهه امشب وقت خوش گذرونیه گوربابای استاد و درس
نوچ نوچ چقدر زود این رزا منو از راه به در کرد واخ واخ...
ماشینو پارک کردمو پیاده شدم که دیدم این دوتا جلو در رستوران وایسادن نمیرن داخل
-سلام
الیف و رزا-سلام
***********************
اوف یعنی چی اخه چقدر من خوش شانسم کم مونده بود گریه ام بگیره رزا به دوست پسرش عرشیا هم گفته بود با دوتا از دوستاش بیاد من با این موضوع مشکلی ندارم چون عرشیا هم ایرانی هست بهتر هم هست اما متاسفانه یکی از دوستاش باربد بود و منه بدبخت نمیدونستم اخه چرا من اینقدر خوش شانسم اخه
عرشیا و رزا که تو حال و هوای خودشون بودن جک هم که کلا از سر شب تو نخ الیف بود کلا هر کی یه جفتی داشت باهاش حرف بزنه خوش بگذرونه فقط منه بدبخت بودم و این باربد
باربد-حالا نمیخواد حرص بخوری
-کی گفته من حرص میخورم اصلا برای چی باید حرص بخورم فقط حوصله ام سر رفته اصلا منو تو موندم برا چی اومدیم اینا جیک تو جیکن فقط ما دوتا داریم در و دیوار نگاه میکنیم
*الهه*
لباس هامو پوشیدم و رفتم طبقه پایین وای خدا سروش خیلی خوب منو میشناسه امیدوارم نفهمه که دارم بهش دروغ میگم به پله های آخر رسیده بودم نفس عمیقی کشیدم
-ببین الهه تقصیر تو نیست اونا هستن که هی برای تو تعیین تکلیف میکنن که این کارو کن این کارو نکن آروم باش برو جلو
وجی-من که میدونم تو الان یه سوتی میدی هم خودت به فنا میری هم اون لیلای بدبخت
-ایششش بتمرگ سرجات من کی سوتی دادم که الان بار دومم باشه
وجی-بله شما درست میفرمایید اصلا الهه کی سوتی داده
-بله من همیشه درست میفرمایم حالا هم گمشو بزار به کار و بدبختیم برسم
وجی-پیچوندن مهشید و سروش بدبختیه؟؟؟
-به تو چه ن آخه من میخوام بدونم به تو چ ربطی داره گمشو برو وگرنه با چماق اقدس خانوم خدابیامرز میوفتم دنبالت
وجی-اگه میتونی بیا
-فقط برو گمشو
وجی-😝
هی خدا وجدان هم وجدان های قدیم حالا وجدان رو بیخیال برم سر ماموریت پیچوندن سروش رفتم پیش سروش نشستم که داشت تی وی نگاه میکرد
-سروش
سروش-هوم
-سروش
سروش-هوم
-آقا سروش
سروش-هوم
-ازار هوم هی ده بار دارم صدات میزنم چیه هی هوم هوم میکنی مثه ادم بگو بله
سروش-خب حالا چته
-با رزا مبخوایم الیف رو ببریم بیرون بچرخونیم
سروش-مگه الیف چلاقه خودش بره
-اااااا گیر نده دیگه بزار بریم امشب حالش زیاد خوب نیست برم بچرخونیمش کمتر بره تو فکر
سروش-تو همین دیشب بیرون بودی چخبره
-سروش اذیت نکن دیگه من رفتم
-سروش-خیلی خب برو ولی اگه زود برنگشتی کشتمت
-باشه فعلااااااا
و تق درو بستم آخیشششششش مجبور هم نشدم بهش دروغ بگم
درو ماشینم رو باز کردم و نشستم اول چهار تا قر جوادی دادم که گذاشت برم بعدم ماشینو روشن کردم که برم
-برو الهه امشب وقت خوش گذرونیه گوربابای استاد و درس
نوچ نوچ چقدر زود این رزا منو از راه به در کرد واخ واخ...
ماشینو پارک کردمو پیاده شدم که دیدم این دوتا جلو در رستوران وایسادن نمیرن داخل
-سلام
الیف و رزا-سلام
***********************
اوف یعنی چی اخه چقدر من خوش شانسم کم مونده بود گریه ام بگیره رزا به دوست پسرش عرشیا هم گفته بود با دوتا از دوستاش بیاد من با این موضوع مشکلی ندارم چون عرشیا هم ایرانی هست بهتر هم هست اما متاسفانه یکی از دوستاش باربد بود و منه بدبخت نمیدونستم اخه چرا من اینقدر خوش شانسم اخه
عرشیا و رزا که تو حال و هوای خودشون بودن جک هم که کلا از سر شب تو نخ الیف بود کلا هر کی یه جفتی داشت باهاش حرف بزنه خوش بگذرونه فقط منه بدبخت بودم و این باربد
باربد-حالا نمیخواد حرص بخوری
-کی گفته من حرص میخورم اصلا برای چی باید حرص بخورم فقط حوصله ام سر رفته اصلا منو تو موندم برا چی اومدیم اینا جیک تو جیکن فقط ما دوتا داریم در و دیوار نگاه میکنیم
۷.۲k
۱۵ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.