ادامه پارت قبل ؛
ادامه پارت قبل ؛
طاها: چقدر مظلوم شدی.
با حرص گفت.
رها: نپیچون حرفو.
طاها: باشه...میبخشمت به شرطی که دیگه نقشه برای قتل من نکشی.
رها: مگه من قاتلم؟ اوکی از دیشب کلا تصمیم گرفتم دیگه اصلا نزدیکت نشم.
متفکر نگاهش کردم و گفتم
طاها: اصن نظرت چیه دوست باشیم؟
رها: دوست؟
طاها: آره.
رها: اوکی، پس از این به بعد دوستیم؟
طاها: آره.
گارسون غذاهامون رو گذاشت رو میز و رفت.
رها: خب من الان غذا دیدم الان هیچکس و هیچ چیزو جز غذا نمیشناسم.
طاها: تو مگه تو شرکت غذا نخوردی؟
با دهن پر گفت.
رها: چرا ولی کم خوردم یعنی وسط خوردن بودم که فریال گفت برم ظرفارو جمع کنم و بعداز کلی کار الان حسابی گشنمه.
با خنده سری از تاسف تکون دادم و مشغول خوردن غذام شدم...
#عشق_پر_دردسر
طاها: چقدر مظلوم شدی.
با حرص گفت.
رها: نپیچون حرفو.
طاها: باشه...میبخشمت به شرطی که دیگه نقشه برای قتل من نکشی.
رها: مگه من قاتلم؟ اوکی از دیشب کلا تصمیم گرفتم دیگه اصلا نزدیکت نشم.
متفکر نگاهش کردم و گفتم
طاها: اصن نظرت چیه دوست باشیم؟
رها: دوست؟
طاها: آره.
رها: اوکی، پس از این به بعد دوستیم؟
طاها: آره.
گارسون غذاهامون رو گذاشت رو میز و رفت.
رها: خب من الان غذا دیدم الان هیچکس و هیچ چیزو جز غذا نمیشناسم.
طاها: تو مگه تو شرکت غذا نخوردی؟
با دهن پر گفت.
رها: چرا ولی کم خوردم یعنی وسط خوردن بودم که فریال گفت برم ظرفارو جمع کنم و بعداز کلی کار الان حسابی گشنمه.
با خنده سری از تاسف تکون دادم و مشغول خوردن غذام شدم...
#عشق_پر_دردسر
۳۱.۲k
۱۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.