☆♡پارت: ۱۹♡☆
☆♡پارت: ۱۹♡☆
اوهانی: نه اصلا. خروپف نمی کنیم.
هانیول: میگم ساعت ۱۱ ولی من خوابم نمیاد شما چی؟
اوهانی: اره منم اصلا خوابم نمیاد.
سویونگ: منم که کلا همیشه ساعت ۲ می خوابم.
هانیول: پس جرعت یا حقیقت بازی کنیم؟
اوهانی و سویونگ: باشه قبوله.
هانیول: خب ی بطری ای چیزی بیارین.
سویونگ بلند شد رفت از اشپز خونه ی بطری اورد.
سویونگ: این خوبه؟
هانیول: اره خوبه خب بیاین بشینین.
اوهانی: من می چرخونم.
بطری رو چرخوند افتاد رو سویونگ و هانیول.
هانیول: خب جرعت یا حقیقت؟
سویونگ: حقیقت.
هانیول: تا حالا کسیو بوس.یدی؟
سویونگ: نه! تو ۱۴ سالگی کیو می خوام ببو. سم؟
هانیول: خب رو کسی کراش نیستی؟
سویونگ: فقط ی سوال می تونی بپرسی.
هانیول: ای بابا خب چی میشه این ی بارو جواب بدی؟
اوهانی: اره کراشت کیه؟
سویونگ: کراش ندارم.
هانیول: واقعا رو هیچی کراش نیستی؟
سویونگ: نه
اوهانی: خیلی خب می چرخونم.
بطری رو چرخوند و افتاد رو سویونگ و اوهانی.
سویونگ: جرعت یا حقیقت؟
اوهانی: جرعت.
سویونگ: خب پس ی لیوان از شربت مخصوص من بخور😈
اوهانی: ... زنده می مونم؟
سویونگ: شاید😈
اوهانی: خدایا خودت رحم کن🤲
سویونگ بلند شد رفت تو اشپز خونه از یخچال ی سیب ی پرتقال ی موز برداشت از کابینت شگر، نمک، فلفل قرمز، فلفل سیاه، دارچین برداشت چند حبه سیر و پیاز برداشت و همه رو ریخت او مخلوط کن و همرو با هم مخلوط کرد. بعد ی لیوان از شربت مخصوصشو برداشت و رفت سمت اتاقش.(خدا اوهانیو رحمت کنه)
سویونگ رفت سمت اوهانی و لیوانو داد دستش.
سویونگ: بیا بخور😈
اوهانی: ایـ.. ایـ.. این چیه؟ زنده می مونم دیگه؟
سویونگ: تضمین نمی کنم.
هانیول: خدا رحمتت کنه خواهر😂🤲
اوهانی با ترس و تردید لیوانو اروم اروم برد سمت دهنش و ی دفعه همشو سر کشید و لیوانو گذاشت زمین و دوید سمت دست شویی.
چند دقیقه بعد...
اوهانی: خدا لعنتت کنه دختر این چه زهره ماری بود دیگه جرعت حقیقت بسه🤢
سویونگ: باشع ببخیشد😅😂
هانیول: پاشین بریم دیگه بخوابیم.
سویونگ: خب شما کجا می خوابین؟
اوهانی: رو تخت تو.
سویونگ: چی؟!
هانیول: اره پس کجا بخوابیم؟
سویونگ: باشه چاره ای نیست پس بریم بخوابیم.
امید وارم از این پارت خوشتون اومده باشه💜🌹
لایک و کامنت فراموش نشه💜
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمز کن❤
اوهانی: نه اصلا. خروپف نمی کنیم.
هانیول: میگم ساعت ۱۱ ولی من خوابم نمیاد شما چی؟
اوهانی: اره منم اصلا خوابم نمیاد.
سویونگ: منم که کلا همیشه ساعت ۲ می خوابم.
هانیول: پس جرعت یا حقیقت بازی کنیم؟
اوهانی و سویونگ: باشه قبوله.
هانیول: خب ی بطری ای چیزی بیارین.
سویونگ بلند شد رفت از اشپز خونه ی بطری اورد.
سویونگ: این خوبه؟
هانیول: اره خوبه خب بیاین بشینین.
اوهانی: من می چرخونم.
بطری رو چرخوند افتاد رو سویونگ و هانیول.
هانیول: خب جرعت یا حقیقت؟
سویونگ: حقیقت.
هانیول: تا حالا کسیو بوس.یدی؟
سویونگ: نه! تو ۱۴ سالگی کیو می خوام ببو. سم؟
هانیول: خب رو کسی کراش نیستی؟
سویونگ: فقط ی سوال می تونی بپرسی.
هانیول: ای بابا خب چی میشه این ی بارو جواب بدی؟
اوهانی: اره کراشت کیه؟
سویونگ: کراش ندارم.
هانیول: واقعا رو هیچی کراش نیستی؟
سویونگ: نه
اوهانی: خیلی خب می چرخونم.
بطری رو چرخوند و افتاد رو سویونگ و اوهانی.
سویونگ: جرعت یا حقیقت؟
اوهانی: جرعت.
سویونگ: خب پس ی لیوان از شربت مخصوص من بخور😈
اوهانی: ... زنده می مونم؟
سویونگ: شاید😈
اوهانی: خدایا خودت رحم کن🤲
سویونگ بلند شد رفت تو اشپز خونه از یخچال ی سیب ی پرتقال ی موز برداشت از کابینت شگر، نمک، فلفل قرمز، فلفل سیاه، دارچین برداشت چند حبه سیر و پیاز برداشت و همه رو ریخت او مخلوط کن و همرو با هم مخلوط کرد. بعد ی لیوان از شربت مخصوصشو برداشت و رفت سمت اتاقش.(خدا اوهانیو رحمت کنه)
سویونگ رفت سمت اوهانی و لیوانو داد دستش.
سویونگ: بیا بخور😈
اوهانی: ایـ.. ایـ.. این چیه؟ زنده می مونم دیگه؟
سویونگ: تضمین نمی کنم.
هانیول: خدا رحمتت کنه خواهر😂🤲
اوهانی با ترس و تردید لیوانو اروم اروم برد سمت دهنش و ی دفعه همشو سر کشید و لیوانو گذاشت زمین و دوید سمت دست شویی.
چند دقیقه بعد...
اوهانی: خدا لعنتت کنه دختر این چه زهره ماری بود دیگه جرعت حقیقت بسه🤢
سویونگ: باشع ببخیشد😅😂
هانیول: پاشین بریم دیگه بخوابیم.
سویونگ: خب شما کجا می خوابین؟
اوهانی: رو تخت تو.
سویونگ: چی؟!
هانیول: اره پس کجا بخوابیم؟
سویونگ: باشه چاره ای نیست پس بریم بخوابیم.
امید وارم از این پارت خوشتون اومده باشه💜🌹
لایک و کامنت فراموش نشه💜
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمز کن❤
۲۴.۸k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.