P

P6


_ چی میشد بغلت کنم ؟
رو زمین نشسته بود و به چشمهای جونگ کوک خیره شده بود.
منم دلم میخواد بغلت کنم.
_ جونگ کوک....
+ جانم؟
_ من برات چه معنایی دارم؟
جونگ کوک دست به سینه نشست و به فکر فرو رفت : تو برای من معنای زندگی داری....
ا.ت یکی از ابروهایش رو بالا برد و گفت : خب..
+ خب تا قبل از اینکه بیای فکر میکردم راهی برای زندگی ندارم. تا آخر عمرم تو این قفس زندانی خواهم بود. ولی از وقتی تو اومدی احساسی بهم میگه دلم میخواد زندگی کنم. هر روز نفس بکشم به خاطر تو چون دیوونه وار دوست دارم.
ا.ت سرخ شد : مرسی....
+ من برات چه معنایی دارم ؟
_ تو برای من مثل سوالی هستی که جوابشو پیدا کردم. برام مثل زندگی میمونی لبخندت دیوونم می‌کنه.
با لبخند به هم خیره شدن.
ناگهان صدای باز شدن در سیاهچاله اومد. ا.ت به سرعت بلند شد و سرجاش ایستاد.
& ا.ت ؟
_ بله قربان.
& چرا اینقد رسمی حرف میزنی.....وای خدای من.
به سمت ا.ت دوید و از قفس دورش کرد: نمیگی یه وقت بهت آسیب میزنه ؟
ا.ت به چشمای متعجب جونگ کوک خیره شد و گفت : ولی اون بی آزاره .
& ا.ت.....نگو که باهاش حرف زدی....
ا.ت به پایین نگاه کرد.
فرشته نگهبان آهی کشید و گفت : آخرش از دست تو دیوونه میشم.
_ برای چی اومدی اینجا ؟
& آها....حواس نمیزاری برام....مرخصی داری برای یه هفته.
چشمای ا.ت درخشید :: وای چقدر خوب دلم خیلی برای خانوادم تنگ شده....
& می‌دونم برو وسایلت رو جمع کن بیرون منتظرم.
_ اوهوم.
نگهبان از سیاهچاله بیرون رفت.
+ میخوای بری ؟
به جونگ کوک نگاه کرد که داشت پایین رو نگاه میکرد : خب می‌دونی دلم برا خانوادم تنگ شده....خیلی وقته ندیدمشون.....
+ درک میکنم.....منم دلم برا خانوادم تنگ شده.
ا.ت به قفس نزدیک شد و گفت : یعنی ازم ناراحت نیستی ؟
جونگ کوک در حالی که نگاهش رو از ا.ت می‌دزدید گفت: نه.
_ خرگوش کوچولو.....
این لقبی بود که از وقتی به هم اعتراف کرده بودن ا.ت به جونگ کوک داده بود. هر موقع اینو می‌گفت قلب جونگ کوک به شدت می‌لرزید.
سعی کرد خودشو کنترل کنه : ولم کن.
ا.ت شروع کرد به پرواز و به قفس نزدیک تر شد. در حدی که با دو تا دستاش صورت جونگ کوک رو قاب کرد: خرگوش کوچولو......
جونگ کوک به چشمای خندان ا.ت خیره شد و گفت : اگه این قفس نبود الان میبوسیدمت.
ا.ت لبخندی زد و گفت : ازم ناراحت نباش باشه ؟
جونگ کوک که داشت برا ا.ت میمرد گفت : باشه.
_ آفرین...
جونگ کوک آروم دست ا.ت رو بوسید و گفت : مواظب باش.
_ باشه.
به سمت وسایلش رفت و برشون داشت : خدافظ خرگوش کوچولو....
خداحافظ فرشته کوچولوی من......
دیدگاه ها (۴)

P3¥ نام بیمار ؟+ کیم ا.ت.¥ طبقه سوم قسمت CCU+ متشکرم. یونگی ...

P7 & ا.ت لطفا بیا این طرف._ ولی اون طرف به خونه راه نداره. &...

P2& نونا ؟پشتشو نگاه کرد و برادر کوچکش رو دید که با چشمای در...

سلام سلام امیدوارم حالتون خوب باشه. اومدن تابستون رو به همگی...

"سرنوشت " p,38...یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید .....

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط