P

P3


¥ نام بیمار ؟
+ کیم ا.ت.
¥ طبقه سوم قسمت CCU
+ متشکرم.
یونگی دوان دوان خودشو به اون بخش رسوند و پدر و مادر ا.ت رو دید : پدر جان مادر جان.....
مادر ا.ت که از گریه چشماش قرمز شده بود گفت : پسرم..
+ حالشون چطوره خوبن؟
پدر ا.ت که به بچه هاش خیره شده بود دستشو رو شیشه گذاشت و گفت : خوبن فقط سرشون و دنده هاشون یه خورده آسیب دیده...دنده هاشون ضرب دیده و سرشون یه خورده ترک برداشته....ولی وضعیت نسبتا خوبه....طبق پیشبینی دکتر احتمالا تا دو یا سه روز دیگه بهوش بیان...
یونگی نفس عمیقی کشید و گفت : خداروشکر...نمیدونین چطوری خودمو تا اینجا رسوندم......
پدر ا.ت برگشت و دستشو رو شونه ی یونگی گذاشت : آها راستی یادم رفت بهت بگم....وضعیت بچه هم خوبه خداروشکر چیزیش نشده....
+ وای خداروشکر......
ولی ناگهان نفس در سینش حبس شد : چی.......بچه ؟
و همونجا از حال رفت.......
دیدگاه ها (۲)

P7 & ا.ت لطفا بیا این طرف._ ولی اون طرف به خونه راه نداره. &...

P8 اون شب ا.ت خوابش نبرد. بعد از گفت و گو با الهه ی بزرگ اوم...

P6_ چی میشد بغلت کنم ؟رو زمین نشسته بود و به چشمهای جونگ کوک...

P2& نونا ؟پشتشو نگاه کرد و برادر کوچکش رو دید که با چشمای در...

عشق واقعی است

🕸🎀𝑻𝒘𝒊𝒏𝒔 رمان مدرسه ای(دوقلو ها) ★ 𝒑: ⁷ا/ت: مز..ا..حم(مکث) [ج...

"سرنوشت "p,25...اینگار خیلی وقت بود منتظر این فرصت بودن ...د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط