ویو سوجین
ویو سوجین
نشسته بودم کتاب میخوندم یهو دیدم زنگ درو میزنن....
بلند شدم رفتم سمت در درو ک باز کردم با دیدن فردی ک روبه روم بود نفسم بند اومد
&ت..تو اینجا چیکار میکنی؟(ترسیده)
-زنه من اینجاست اره؟(نیشخند)
&چی...میگی؟
-گمشو کنار
سوجینو هل دادم کنار رفتم توی خونش جا به جای خونشو گشتم.....آخر رسیدم به ی اتاق رفتم تو....
با دیدن فردی ک روی تخت خوابیده بود دلم ضعف رفت آروم درو بستم و رفتم روی تخت نشستم دستمو گذاشتم روی سر میسو و نوازشش میکردم
ویو میسو
خواب بودم ک با حس نوازش بیدار شدم چشمامو باز کردم ک دیدم ت..تهیونگه
ترسیده سریع بلند شدم نشستم
+ای..اینجا چیکار میکنی؟(ترسیده و تعجب)
-ک از دست من فرار میکنی اره؟
+برو بیرون نمیخوام ببینمت
-مگ دست خودته؟
+آره دست خودمه خسته شدم از بس منو کتک زدی کل بدنم کبوده حال...
یهو با حس قرار گرفتن چیز نرمی روی لبام حرفم نصفه موند...
تهیونگ لباشو گذاشت روی لبام و نرم مشغول بوسیدن بود بعد از چند مین ازم جدا شد با صدای بمش لب زد
-کارم اشتباه بوده بهم ی فرصت دیگ بده قسم میخورم دیگ حتی انگشتمم بهت نمیخوره
+(سکوت)
-بیبی باهام حرف بزن
+چی بگم...
-لطفا ی فرصت دیگ بهم بده
+(سکوت)
-لطفا
+ولی اگ باز دوباره...
-قول میدم دیگ هیچوقت دست روت بلند نمیکنم
+باشه
-قربونت برم
سرشو بوسیدم
-پس وسایلتو جمع کن بیا پایین منتظرتم
+باشه
وسایلمو سریع جمع کردم لباسامو عوض کردم رفتم پایین سوار ماشین شدم....
ماشین شروع به حرکت کردن کرد...
+یهو دیدم تهیونگ دستشو گذاشت روی رون پام و محکم فشار میداد
-ک فرار میکنی اره؟(اخم جدی)
+بخ...
-خفه شو
+ولی
-گفتم خفه شو(عصبی)
+دیگ چیزی نگفتم اشک توی چشمام جمع شده بود از بس دستاشو محکم فشار میداد جرعت اعتراض هم نداشتم.....میدونستم چیز خوبی در انتظارم نیست با وایسادن ماشین تهیونگ از ماشین پیاده شد
چند ضربه به شیشه ماشین زد
-نمیخوای بیای پایین؟
+نمیتونم
-چرا؟
+پاهام درد میکنه
-فاک...(زیر لب)
+براید استایل بقلم کرد و بردم توی عمارت وارد اتاقمون شدیم پرتم کرد روی تخت و....(اسمات)
ویو میسو
صبح با حس خیسی بیدار شدم چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ داره میبوستم
-اوم بیدار شدی بیب
+اوهوم
-درد ک نداری
+یکم
دستشو برد زیر دلم و شروع کرد به ماساژ دادن...سرشم فرو کرد توی گردنم و نفس عمیق میکشید
+یااا نکن
-چرا اونوقت؟(جدی)
+چونکه قلقلکم میاد
-به من چه
+خب حداقل اونجوری نفس نکش
-میخوام بوی بدنت و موهات وارد ریه هام شه
+هوفف از دست تو پسر
-بیب
+جانم؟
-دیوونه وار عاشقتم میمیرم برات
+خدانکنه زندگیم منم عاشقتم
تهیونگ لباشو گذاشت روی لبام منم همراهیش کردم و آروم همو بوسیدیم
The end...❤️🖇
نشسته بودم کتاب میخوندم یهو دیدم زنگ درو میزنن....
بلند شدم رفتم سمت در درو ک باز کردم با دیدن فردی ک روبه روم بود نفسم بند اومد
&ت..تو اینجا چیکار میکنی؟(ترسیده)
-زنه من اینجاست اره؟(نیشخند)
&چی...میگی؟
-گمشو کنار
سوجینو هل دادم کنار رفتم توی خونش جا به جای خونشو گشتم.....آخر رسیدم به ی اتاق رفتم تو....
با دیدن فردی ک روی تخت خوابیده بود دلم ضعف رفت آروم درو بستم و رفتم روی تخت نشستم دستمو گذاشتم روی سر میسو و نوازشش میکردم
ویو میسو
خواب بودم ک با حس نوازش بیدار شدم چشمامو باز کردم ک دیدم ت..تهیونگه
ترسیده سریع بلند شدم نشستم
+ای..اینجا چیکار میکنی؟(ترسیده و تعجب)
-ک از دست من فرار میکنی اره؟
+برو بیرون نمیخوام ببینمت
-مگ دست خودته؟
+آره دست خودمه خسته شدم از بس منو کتک زدی کل بدنم کبوده حال...
یهو با حس قرار گرفتن چیز نرمی روی لبام حرفم نصفه موند...
تهیونگ لباشو گذاشت روی لبام و نرم مشغول بوسیدن بود بعد از چند مین ازم جدا شد با صدای بمش لب زد
-کارم اشتباه بوده بهم ی فرصت دیگ بده قسم میخورم دیگ حتی انگشتمم بهت نمیخوره
+(سکوت)
-بیبی باهام حرف بزن
+چی بگم...
-لطفا ی فرصت دیگ بهم بده
+(سکوت)
-لطفا
+ولی اگ باز دوباره...
-قول میدم دیگ هیچوقت دست روت بلند نمیکنم
+باشه
-قربونت برم
سرشو بوسیدم
-پس وسایلتو جمع کن بیا پایین منتظرتم
+باشه
وسایلمو سریع جمع کردم لباسامو عوض کردم رفتم پایین سوار ماشین شدم....
ماشین شروع به حرکت کردن کرد...
+یهو دیدم تهیونگ دستشو گذاشت روی رون پام و محکم فشار میداد
-ک فرار میکنی اره؟(اخم جدی)
+بخ...
-خفه شو
+ولی
-گفتم خفه شو(عصبی)
+دیگ چیزی نگفتم اشک توی چشمام جمع شده بود از بس دستاشو محکم فشار میداد جرعت اعتراض هم نداشتم.....میدونستم چیز خوبی در انتظارم نیست با وایسادن ماشین تهیونگ از ماشین پیاده شد
چند ضربه به شیشه ماشین زد
-نمیخوای بیای پایین؟
+نمیتونم
-چرا؟
+پاهام درد میکنه
-فاک...(زیر لب)
+براید استایل بقلم کرد و بردم توی عمارت وارد اتاقمون شدیم پرتم کرد روی تخت و....(اسمات)
ویو میسو
صبح با حس خیسی بیدار شدم چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ داره میبوستم
-اوم بیدار شدی بیب
+اوهوم
-درد ک نداری
+یکم
دستشو برد زیر دلم و شروع کرد به ماساژ دادن...سرشم فرو کرد توی گردنم و نفس عمیق میکشید
+یااا نکن
-چرا اونوقت؟(جدی)
+چونکه قلقلکم میاد
-به من چه
+خب حداقل اونجوری نفس نکش
-میخوام بوی بدنت و موهات وارد ریه هام شه
+هوفف از دست تو پسر
-بیب
+جانم؟
-دیوونه وار عاشقتم میمیرم برات
+خدانکنه زندگیم منم عاشقتم
تهیونگ لباشو گذاشت روی لبام منم همراهیش کردم و آروم همو بوسیدیم
The end...❤️🖇
۵۷.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.