امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
p³⁰

ا،ت : تا حدودی میتونم هتس بزنم که یوچان چی بهت گفته ولی چرا قبل از اینکه قضاوتم کنی باید بهم میگفتی....
تهیونگ دستش رو زیره چونه ا،ت گذاشته و صورتش رو به سمته خودش برگردوند و دستش رو از چونه اش بالا تر برد و روی گونه اش گذاشت و با چشمای که همانند غروب آفتاب برای اون دختر زیبا بود توی چشماش خیره شد نگاه کردن توی چشماش نقاط ضعف اون دختر بود برای لحظه احساس کرد قدرت تکمل اش رو از دست داد
و بدون هیچ واکنشی و حرفی به چشماش نگاه میکرد
تهیونگ : من هیچ وقت قضاوت نکردم حتا یه لحظه بهت شک نکردم و هيچ کدوم‌ از حرفای اون پسره برام مهم نیست چون......
دست تهیونگ رو پس‌ زد که باعث قطع شدن حرفش شد
ا،ت : پس چرا جواب تماسا‌و پیاما ندادی اون حرفای ‌که شنیدم چی.....
تهیونگ انگشت اشاره اش رو روی لبای ا،ت گذاشت که حرفش قطع شد
تهیونگ : وقتی زنگ زدی من توی اتاق عمل بودم وقتی تماس هاتو دیدم میخواستم بهت زنگ بزنم ولی همون لحظه مسئول پذیرش زنگ زد
تو هیچ اسمی از خودت نبردی منم فکردم یکی از نزدیکای مریضه

تهیونگ انگشت از روی لباش برداشت و دستش روی گونه اش گذاشت و با انگشت شصتش روی‌ لب‌ پایینش کشید
تهیونگ : خیلی دلم برات تنگ شده
روی صورتش خم شد و لباش‌ نزدیک لبای ا،ت کرد
ا،ت : تهیونگ وسط کافه نشستیم
تهیونگ : هیچ کس توی کافه نیست
کمی از تهیونگ فاصله گرفت و نگاهش رو به جلو داد
ا،ت : به هر حال ممکن مسئول‌ کافه بیاد
تهیونگ دستش رو تکیه گاه سرش کرد و لبخند شیطنت آمیز شد نگاهش رو به ا،ت دوخت
تهیونگ : از قصد توی کافه قرار گذاشتی
با حرف تهیونگ لبخندی گوشه لبش نشست و دستش روی دست‌ تهیونگ گذاشت
ا،ت : بیا بهم قول بدیم که اگه هر اتفاقی اوفتاد اول به حرفای همدیگه گوش‌ بدیم
انگشت کوچیک اش رو سمته تهیونگ گرفت
ا،ت : قول بده
تهیونگ لبخند نرمی زد و انگشت اش رو توی انگشت ا،ت گره زد
تهیونگ : قول میدم
نگاهی از پنجره کافه به بیرون انداخت و از روی مبل بلند شد
ا،ت : بریم بیرون قدم بزنیم به نظر هوا خیلی خوبی بیاد
تهیونگ : باشه امل بزار یه قهوه‌ بگیرم حالا کخ اومدیم اینجا نمیشه همینطور بریم
ا،ت : باشه من بیرون منتظرم
جلوی در کافه ایستاد بود که بعد از چند مین تهیونگ از کافه بیرون اومد
و لیوان قهوه رو سمتش گرفت
ا،ت قهوه رو ازش گرفت و دست تهیونگ رو گرفت
در کنار هم زیر درخت های که بخاطر نسیمه ملایمی که وزیر نکون می‌خورد و ملودی قشنگی رو می‌ساخت قدم‌ میزدن.....
دیدگاه ها (۲)

《 امتحان زندگی 》p³¹《 سه هفته بعد 》با صدای زنگ گوشی‌ اش بیدار...

《 امتحان‌ زندگی 》p³²دوهی : این ممکن نیست چون همه میدونی سو آ...

《 امتحان زندگی 》p²⁹تهیونگ به صندلی اش تکیه داد و انگشتاش توی...

《 امتحان زندگی 》p²⁸ا،ت : من نه تو قراره جیغ بزنی پا رو بلند ...

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 90 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩جون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط