دخترباغبان
#دختر_باغبان
#پارت_67
ــ عجب حالا میخوای چیکار کنم؟
+بیا کمکم ببندش.
ــ من؟
+نه پ من.
ــ باشه
+یونگی اومد و شروع کرد به باند پیچی کردن.
پیشش معذب بودم چون دستش به شکمم و کمرم میخورد.
+تموم نشد؟
ــ آخرشه.
خب تموم شد.
+ممنون
ــ گشنت نیست؟
+خمیازه ای کشیدم و لب زدم:
نه فقط میخوام بخوابم.
ــ خب باشه.
+چشامو بستم و آروم به خواب رفتم.
..........
صبح با حس بالا و پایین رفتن تخت بیدار شدم.
دست یونگی دور کمرم حلقه شده بود و خواب بود.
نگاهی به جلوم انداختم که یه پسر بچه داشت روی تخت بازی میکرد.
با خودم گفتم من کی بچه زاییدم.
جونگی:بیدار شدیییییییی.
+از بغل یونگی درومدم که اومد جلوم نشست.
+تو کی هستی؟
جونگی: من جونگی هستم.
+خب اینجا چیکار میکنی جونگی کوچولو؟
جونگی:من کوچولو نیستم پنج سالمه.
+اوووو آقای بزرگ.
جونگی:من اومدم پیش داییم که دیدم یه فرشته پیش داییم خوابیده.
+فرشته کیه دیگه؟
جونگی:خودتی.
+من
جونگی:آره دیگه اونم داییمه دایی یونگی.
+یونگی کی تا حالا خواهر داشته من نمیدونستم.
ادامه دارد.............🌱
#پارت_67
ــ عجب حالا میخوای چیکار کنم؟
+بیا کمکم ببندش.
ــ من؟
+نه پ من.
ــ باشه
+یونگی اومد و شروع کرد به باند پیچی کردن.
پیشش معذب بودم چون دستش به شکمم و کمرم میخورد.
+تموم نشد؟
ــ آخرشه.
خب تموم شد.
+ممنون
ــ گشنت نیست؟
+خمیازه ای کشیدم و لب زدم:
نه فقط میخوام بخوابم.
ــ خب باشه.
+چشامو بستم و آروم به خواب رفتم.
..........
صبح با حس بالا و پایین رفتن تخت بیدار شدم.
دست یونگی دور کمرم حلقه شده بود و خواب بود.
نگاهی به جلوم انداختم که یه پسر بچه داشت روی تخت بازی میکرد.
با خودم گفتم من کی بچه زاییدم.
جونگی:بیدار شدیییییییی.
+از بغل یونگی درومدم که اومد جلوم نشست.
+تو کی هستی؟
جونگی: من جونگی هستم.
+خب اینجا چیکار میکنی جونگی کوچولو؟
جونگی:من کوچولو نیستم پنج سالمه.
+اوووو آقای بزرگ.
جونگی:من اومدم پیش داییم که دیدم یه فرشته پیش داییم خوابیده.
+فرشته کیه دیگه؟
جونگی:خودتی.
+من
جونگی:آره دیگه اونم داییمه دایی یونگی.
+یونگی کی تا حالا خواهر داشته من نمیدونستم.
ادامه دارد.............🌱
- ۴.۳k
- ۰۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط