قسمت ۱۷۷
#قسمت ۱۷۷
امیر سریع پشتشو به مامانش کرد و با صدای نسبتا بلندی گفت
_ مامان چرا بدون در زدن اومدی تو آخه؟
مامانش با صدای پر از بهتی جواب داد
_ ببخشید پسرم.. اصال حواسم نبود.. وای تو رو خدا ببخشید.. شما ادامه بدید... وای نه چیزه آقای ستوده اومده پایین
توی پذیرایی منتظرتونن با بابا.
و سریع در رو بست..
از حرفای هول هولکیش خنده ام گرفته بود..
هم از خودم عصبانی بودم که این باز ِی مسخره ی دکمه ها رو شروع کردم..
حتما مامان پری فکر میکنه در حال عشقباری و رابطـ بودیم!
لعنت بهت آرشیدا..
لعنت..
حتی فکِر رابطه با امیر مو به تنم سیخ میکرد چه برسه به واقعیتش..
سرمو تکون دادم که نگا ِه سنگین امیر رو روی خودم حس کردم..
هنوز توی بغلش بودم..
این دفعه خودمو کشوندم بیرون و اونم جلومو نگرفت..
لباسمو از روی زمین برداشتم..
امیر سریع پشتشو به مامانش کرد و با صدای نسبتا بلندی گفت
_ مامان چرا بدون در زدن اومدی تو آخه؟
مامانش با صدای پر از بهتی جواب داد
_ ببخشید پسرم.. اصال حواسم نبود.. وای تو رو خدا ببخشید.. شما ادامه بدید... وای نه چیزه آقای ستوده اومده پایین
توی پذیرایی منتظرتونن با بابا.
و سریع در رو بست..
از حرفای هول هولکیش خنده ام گرفته بود..
هم از خودم عصبانی بودم که این باز ِی مسخره ی دکمه ها رو شروع کردم..
حتما مامان پری فکر میکنه در حال عشقباری و رابطـ بودیم!
لعنت بهت آرشیدا..
لعنت..
حتی فکِر رابطه با امیر مو به تنم سیخ میکرد چه برسه به واقعیتش..
سرمو تکون دادم که نگا ِه سنگین امیر رو روی خودم حس کردم..
هنوز توی بغلش بودم..
این دفعه خودمو کشوندم بیرون و اونم جلومو نگرفت..
لباسمو از روی زمین برداشتم..
۸.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.