عشق ویرانگر۲
پارت۵
تو اتاق سنا به صفحه گوشیم نگاه کردم نمیتونم این کارو بکنم نمیتونم همونجوری که من به بابام نیاز دارم این دخترم نیاز داره نمیتونم فعلا نمیفرستم تا وقتی که ببینم واقعا باباش ادم بدی باشه ولی بابام .... چجوری باید انتخاب کنم ولی ات تو بزرگ شدی ولی اون ...ولی خوب بازم اون بابامه هر چند که این احساس بهم نمیده ولی خوب بازم نمیتونم هر چقدر فکر کردم دلم نیومد عکسارو براشون بفرستم شب شد بعد شام رفتم وتاکسی گرفتم برای خونه داشتم میرفتم که راننده تاکسی داد زد
؟چرا نفرستادی
پوزخندی زد
؟واقعا فکر میکنی ما انقدر خریم دختره ه.ر.ز.ه
∆درست بزن اصلا تو کی؟
پورخند مسخرش بیشتر شد و بهم نگاه کرد کلاه مشکی و ماسک مشکی و تیپ کاملا مشکی
؟نمیشناسی؟
∆چرا باید
حواسم به اطراف نبود تا خواستم حرفمو کامل بودم به طرف عقب کشیده شدماز ماشین پرت شدم بیرون و افتادم زمین یکی دیگه دقیقا مثل همون راننده
؟ما همه چیز میفهمیم همه چیز هر چیزی تو گوشیت همه چی
شروع کردن به زدنم لگد میزدن دستم و روی سرم گرفتم و جیغ میزدم با سوختن پهلوم چشمام باز کردم دستمو گذاشتم روش خون میومد دوباره شروع کردن به زدن دیگه چیزی نمیدیدم یه بار دیگه اومد به سمت قلبم چاقو بزنه که رفتم عقب نمیتونستم یلند شم هرچی توان داشتم رفتم عقب ولی ول کن نشد و زد که خورد به شونم وقتی چاقو کشید یه لگد دیگه به شکمم زد که باعث شد چشمام ببندم فکر کردن مردم و رفتن چشمام باز کردم شب بود و هیچ جا دید که نمیشد رفته بودن چشمام هیچی جا نمیدید دستام بی حس و پاهام هیچ حسی نداشتم کیفم دیدم بعد چند دقیقه با کلی تلاش رسیدم بهش دیگه چیزی نمیدیدم و فقط رفتم تو تماسا دیگه چیزی ندیدم روی یه شمار کلید کردم و چشمام بستم جواب داد نمیدونم کی بود فقط تونستم اخر با صدای پر از درد بگم
∆کمک ...لطفا کمکم کن
ویو تهیونگ
خواب بودم که گوشیم زنگ خورد گوشیم نگاه کردم لیا بود لیا؟جچاب دادم
_بله ....لیا؟....خوبی
∆کمک .. لطفا کمکم کن
_کجایی الو لیا
هیچی نمیگفت ولی گوشی هنوز وصل بود سریع رفتم تو ماشین و هر چند دقیقه یک بار صداش میزدم سریع رسیدم به خونه جین رفتم تو
جین:چیزی شده
خوابالود بود
_ببین میتونی رد این تماس بزنی
جین:الان ولم کن
_جون یکی در خطره
جین که انگار برق بهش وصل کردن خواب از کلش پرید و رفت لپ تاپ شو اورد و شروع کرد بعد نیم ساعت تموم شد رفتم سمت اون مکان که با لیا پیدا کردم ولی غرق در خون
_لیا؟
رفتم پیشش نشستم و بلندش کردم و گذاشتمش توی ماشین و سریع رفتم سمت بیمارستان دستشو گرفتم و انگشتام گذاشتم روی نبضش میزد ولی خیلی ضعیف رسیدیم و سربع بردمش توی بیمارستان و دکترا بردنش داخل اتاق عمل
ویو شخص مجهول؟
؟...
تو اتاق سنا به صفحه گوشیم نگاه کردم نمیتونم این کارو بکنم نمیتونم همونجوری که من به بابام نیاز دارم این دخترم نیاز داره نمیتونم فعلا نمیفرستم تا وقتی که ببینم واقعا باباش ادم بدی باشه ولی بابام .... چجوری باید انتخاب کنم ولی ات تو بزرگ شدی ولی اون ...ولی خوب بازم اون بابامه هر چند که این احساس بهم نمیده ولی خوب بازم نمیتونم هر چقدر فکر کردم دلم نیومد عکسارو براشون بفرستم شب شد بعد شام رفتم وتاکسی گرفتم برای خونه داشتم میرفتم که راننده تاکسی داد زد
؟چرا نفرستادی
پوزخندی زد
؟واقعا فکر میکنی ما انقدر خریم دختره ه.ر.ز.ه
∆درست بزن اصلا تو کی؟
پورخند مسخرش بیشتر شد و بهم نگاه کرد کلاه مشکی و ماسک مشکی و تیپ کاملا مشکی
؟نمیشناسی؟
∆چرا باید
حواسم به اطراف نبود تا خواستم حرفمو کامل بودم به طرف عقب کشیده شدماز ماشین پرت شدم بیرون و افتادم زمین یکی دیگه دقیقا مثل همون راننده
؟ما همه چیز میفهمیم همه چیز هر چیزی تو گوشیت همه چی
شروع کردن به زدنم لگد میزدن دستم و روی سرم گرفتم و جیغ میزدم با سوختن پهلوم چشمام باز کردم دستمو گذاشتم روش خون میومد دوباره شروع کردن به زدن دیگه چیزی نمیدیدم یه بار دیگه اومد به سمت قلبم چاقو بزنه که رفتم عقب نمیتونستم یلند شم هرچی توان داشتم رفتم عقب ولی ول کن نشد و زد که خورد به شونم وقتی چاقو کشید یه لگد دیگه به شکمم زد که باعث شد چشمام ببندم فکر کردن مردم و رفتن چشمام باز کردم شب بود و هیچ جا دید که نمیشد رفته بودن چشمام هیچی جا نمیدید دستام بی حس و پاهام هیچ حسی نداشتم کیفم دیدم بعد چند دقیقه با کلی تلاش رسیدم بهش دیگه چیزی نمیدیدم و فقط رفتم تو تماسا دیگه چیزی ندیدم روی یه شمار کلید کردم و چشمام بستم جواب داد نمیدونم کی بود فقط تونستم اخر با صدای پر از درد بگم
∆کمک ...لطفا کمکم کن
ویو تهیونگ
خواب بودم که گوشیم زنگ خورد گوشیم نگاه کردم لیا بود لیا؟جچاب دادم
_بله ....لیا؟....خوبی
∆کمک .. لطفا کمکم کن
_کجایی الو لیا
هیچی نمیگفت ولی گوشی هنوز وصل بود سریع رفتم تو ماشین و هر چند دقیقه یک بار صداش میزدم سریع رسیدم به خونه جین رفتم تو
جین:چیزی شده
خوابالود بود
_ببین میتونی رد این تماس بزنی
جین:الان ولم کن
_جون یکی در خطره
جین که انگار برق بهش وصل کردن خواب از کلش پرید و رفت لپ تاپ شو اورد و شروع کرد بعد نیم ساعت تموم شد رفتم سمت اون مکان که با لیا پیدا کردم ولی غرق در خون
_لیا؟
رفتم پیشش نشستم و بلندش کردم و گذاشتمش توی ماشین و سریع رفتم سمت بیمارستان دستشو گرفتم و انگشتام گذاشتم روی نبضش میزد ولی خیلی ضعیف رسیدیم و سربع بردمش توی بیمارستان و دکترا بردنش داخل اتاق عمل
ویو شخص مجهول؟
؟...
۵.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.