part4:
part4:
دوست نداشتم فک کنه من ضعیفم
بادیگاردا زنگ درو زدن مادربزرگم درو باز کرد
(ادمین:بچها مادر بزرگ ات رو با این م/ت نشون میدم )
م/ت:ای دختره هرزه باز کجا رفته بودی زیر کی خواب بودی هانن؟
جلوی جونگکوک داشت تحقیرم میکرد خجالت میکشیدم
جونگکوک گلوشو صاف کرد گفت:خانم دختر شما دیشب با ماشین من تصادف کرد و.........الانم پیشتونه
م/ت:خیلی ممنونم آقا این دختر که اذیتتون نکرد
جونگکوک نگاهی بمن کرد و گفت:نه خدافظ
جونگکوک داشت میرفت دستشو گرفتم و با بغض توی چشمام بهش التماس میکردم که منو تنها نزاره ولی جونگکوک دستمو پس زد
ات:اقای جئون امیدوارم هرگز نبینمت
اینو گفتم رفتم تو
م/ت:دختره هرزه هنوزم داره حرف میزنه شما از طرف من ببخشیدش
جونگکوک:اشکال نداره خدافظ
مادربزرگم اومد تو از موهام کشید منو پرت کرد رو زمین
من خودمو به طرف حوض میکشیدم اونم میومد جلو
م/ت:ذلیل بمیری بی پدر مادر حالا از دست من فرار میکنی میدونم باهات چیکار کنم
همونطور که خودمو میکشیدم عقب زدم زیر گریه راستش از مادربزرگم و چوب توی دستش خیلی میترسیدم
م/ت:حرف بزن دختره عوضی
بدنم شل شده بود از ترس زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم اخه اون چوب لعنتی خیلی درد داشت هم منو میزد هم نفرین میکرد منم تو خودم جمع شده بودم
اخه چرا خدا منو با مامانم نبرد؟از اونموقع که بدنیا اومدم مامانم ی روز خوش ندید همه میگفتن من دختر نحسیم وقتی کتک زدنش تموم شد از موهام منو گرفت کشون کشون میکشید میبرد سمت انبار همیشه منو زندونی میکرد در انباری رو باز کرد از پله ها منو پرت کرد پایین گفت انقدر اینجا میمونی تا بمیری دختره ی عوضی خودمو کشون کشون کشیدم به گوشه ی دیوار تکیه دادم و به پهنای صورتم اشک ریختم.....
لایک یادت نره
دوست نداشتم فک کنه من ضعیفم
بادیگاردا زنگ درو زدن مادربزرگم درو باز کرد
(ادمین:بچها مادر بزرگ ات رو با این م/ت نشون میدم )
م/ت:ای دختره هرزه باز کجا رفته بودی زیر کی خواب بودی هانن؟
جلوی جونگکوک داشت تحقیرم میکرد خجالت میکشیدم
جونگکوک گلوشو صاف کرد گفت:خانم دختر شما دیشب با ماشین من تصادف کرد و.........الانم پیشتونه
م/ت:خیلی ممنونم آقا این دختر که اذیتتون نکرد
جونگکوک نگاهی بمن کرد و گفت:نه خدافظ
جونگکوک داشت میرفت دستشو گرفتم و با بغض توی چشمام بهش التماس میکردم که منو تنها نزاره ولی جونگکوک دستمو پس زد
ات:اقای جئون امیدوارم هرگز نبینمت
اینو گفتم رفتم تو
م/ت:دختره هرزه هنوزم داره حرف میزنه شما از طرف من ببخشیدش
جونگکوک:اشکال نداره خدافظ
مادربزرگم اومد تو از موهام کشید منو پرت کرد رو زمین
من خودمو به طرف حوض میکشیدم اونم میومد جلو
م/ت:ذلیل بمیری بی پدر مادر حالا از دست من فرار میکنی میدونم باهات چیکار کنم
همونطور که خودمو میکشیدم عقب زدم زیر گریه راستش از مادربزرگم و چوب توی دستش خیلی میترسیدم
م/ت:حرف بزن دختره عوضی
بدنم شل شده بود از ترس زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم اخه اون چوب لعنتی خیلی درد داشت هم منو میزد هم نفرین میکرد منم تو خودم جمع شده بودم
اخه چرا خدا منو با مامانم نبرد؟از اونموقع که بدنیا اومدم مامانم ی روز خوش ندید همه میگفتن من دختر نحسیم وقتی کتک زدنش تموم شد از موهام منو گرفت کشون کشون میکشید میبرد سمت انبار همیشه منو زندونی میکرد در انباری رو باز کرد از پله ها منو پرت کرد پایین گفت انقدر اینجا میمونی تا بمیری دختره ی عوضی خودمو کشون کشون کشیدم به گوشه ی دیوار تکیه دادم و به پهنای صورتم اشک ریختم.....
لایک یادت نره
۷.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.