fake kook
fake kook
part*²⁹
ده دقیقه بعد
یونا: اجی خیلی سردمه
ا/ت: بیا تو بغلم گرم میشی
یه ماشین اومد جلومون ایستاد
کوک: ا/ت بیا برگردیم
ا/ت: برو
کوک: میبرمت یه خونه دیگه
یونا: بریم اجی
ا/ت: بشین یونا نه ما دیگه نمیریم
کوک: ا/ت عزیزم بچه سردشه حداقل بزار اینو کاپشنو بپوشه
ا/ت: نه ماهیچی ازت نمیخوایم بیا هرچی که برام خریدی این حلقه هم بگیر اینم گوشی که برام خریدی برو دیگه بی حساب شدیم
کوک: ا/ت من اینارو برای تو گرفتم
ا/ت: نیازی بهشون ندارم برو خانوادت منتظرتن
کوک: ا/ت لج نکن
بلند شدمو دست یونا گرفتم و رفتیم و نگاه به پشتم کردم جونگکوکم رفته بود
فردا
یونا: اجی از دیشب تا الان تو خیابوناییم من گرسنمه
ا/ت: میدونم کجا بریم
رفتیم دم در خونه زدیم
/:سلام عزیزم
ا/ت: سلام خاله
/:بیا داخل سونگهونم داخله الان ببینت خوشحال میشه
ا/ت: 🙂
رفتیم داخل
ا/ت: سلام
سونگهون: ا/ت خوبی
ا/ت: ممنون دلم خیلی براتون تنگ شده بود
/:منم همینطور
ا/ت: عمو کجاست
/:رفته سفر کاری بیا بشین یونا خاله خوبی
یونا: ممنون
فقط داشتم لبخند مصنوعی میزدم
ا/ت: سونگهون ازدواج کردی؟
سونگهون: نه هنوز منتظر جواب توام
ا/ت: منم برای جوابم اومدم
سونگهون: بگو
ا/ت: دلم میخواد باز باهم ازدواج کنیم اگه اتفاقی نیفته
سونگهون: یعنی مثبت
ا/ت: بله
/:وایی مبارکه ا/ت اینبار باید عروسم بشی
خاله اومد بغلم کرد
ا/ت: خیلی زودتر باید عروسی بگیرم کی بگیریم
/:اخر هفته خوبه
ا/ت: زودتر مثلا فردا پس فردا
/:خیلی زوده نکنه اتفاقی افتاده
ا/ت: نه خودتون میدونید من اتیشم تنده سریع یه چیزو میخوام
/:باشه اگه تونستیم فردا میگریم بیا بغلم دوباره
ا/ت: من یکم شوق دارم میتونم برم تو اتاق
/:برو عزیزم
یونا: اجی میخوای ازدواج کنی؟
ا/ت: اره
یونا: پس من چی؟
ا/ت: توهم با منی هرجا برم
یونا: عمو کوک چی؟
ا/ت: فکرشو نکن باشه دیگه اسمشو نیار فقط عمو سونگهون
یونا: همم باشه من میرم میخوابم
ا/ت: برو
یونا رفت بخوابه سریع رفتم زدم زیر گریه فهمیدم باید برگردم به زندگی قبلیم ولی یه جورایی جونگکوک برام زیاد بود واقعا باید با کسی باشم که
هم سطح خودم باشه
#فیک
#سناریو
part*²⁹
ده دقیقه بعد
یونا: اجی خیلی سردمه
ا/ت: بیا تو بغلم گرم میشی
یه ماشین اومد جلومون ایستاد
کوک: ا/ت بیا برگردیم
ا/ت: برو
کوک: میبرمت یه خونه دیگه
یونا: بریم اجی
ا/ت: بشین یونا نه ما دیگه نمیریم
کوک: ا/ت عزیزم بچه سردشه حداقل بزار اینو کاپشنو بپوشه
ا/ت: نه ماهیچی ازت نمیخوایم بیا هرچی که برام خریدی این حلقه هم بگیر اینم گوشی که برام خریدی برو دیگه بی حساب شدیم
کوک: ا/ت من اینارو برای تو گرفتم
ا/ت: نیازی بهشون ندارم برو خانوادت منتظرتن
کوک: ا/ت لج نکن
بلند شدمو دست یونا گرفتم و رفتیم و نگاه به پشتم کردم جونگکوکم رفته بود
فردا
یونا: اجی از دیشب تا الان تو خیابوناییم من گرسنمه
ا/ت: میدونم کجا بریم
رفتیم دم در خونه زدیم
/:سلام عزیزم
ا/ت: سلام خاله
/:بیا داخل سونگهونم داخله الان ببینت خوشحال میشه
ا/ت: 🙂
رفتیم داخل
ا/ت: سلام
سونگهون: ا/ت خوبی
ا/ت: ممنون دلم خیلی براتون تنگ شده بود
/:منم همینطور
ا/ت: عمو کجاست
/:رفته سفر کاری بیا بشین یونا خاله خوبی
یونا: ممنون
فقط داشتم لبخند مصنوعی میزدم
ا/ت: سونگهون ازدواج کردی؟
سونگهون: نه هنوز منتظر جواب توام
ا/ت: منم برای جوابم اومدم
سونگهون: بگو
ا/ت: دلم میخواد باز باهم ازدواج کنیم اگه اتفاقی نیفته
سونگهون: یعنی مثبت
ا/ت: بله
/:وایی مبارکه ا/ت اینبار باید عروسم بشی
خاله اومد بغلم کرد
ا/ت: خیلی زودتر باید عروسی بگیرم کی بگیریم
/:اخر هفته خوبه
ا/ت: زودتر مثلا فردا پس فردا
/:خیلی زوده نکنه اتفاقی افتاده
ا/ت: نه خودتون میدونید من اتیشم تنده سریع یه چیزو میخوام
/:باشه اگه تونستیم فردا میگریم بیا بغلم دوباره
ا/ت: من یکم شوق دارم میتونم برم تو اتاق
/:برو عزیزم
یونا: اجی میخوای ازدواج کنی؟
ا/ت: اره
یونا: پس من چی؟
ا/ت: توهم با منی هرجا برم
یونا: عمو کوک چی؟
ا/ت: فکرشو نکن باشه دیگه اسمشو نیار فقط عمو سونگهون
یونا: همم باشه من میرم میخوابم
ا/ت: برو
یونا رفت بخوابه سریع رفتم زدم زیر گریه فهمیدم باید برگردم به زندگی قبلیم ولی یه جورایی جونگکوک برام زیاد بود واقعا باید با کسی باشم که
هم سطح خودم باشه
#فیک
#سناریو
۳۶.۳k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.