fake kook
fake kook
part*²⁹
رفتم پیش مامانم واقعیم گفتن مامان خیلی برام سخت بود که بخوام بهش بگم ولی تو چشماش زل زده بودم اوهم همینطور چشماش خیلی خوشگل بود که بهش گفتم
ا.ت: مامان
م: وایی من قربونت بشم
اومد پیشم و بغلم کرد
م: دخترم
ا.ت: جانم مامان
م:خیلی دوست دارم
ا.ت: منم همینطور
م: تهیونگ گفت که میری کار میکنی
ا.ت: اره کار میکنم
م: واقعا لازمه که کار میکنی؟
ا.ت: دوست دارم یعنی اینکه علاقه زیادی به کار کردن دارم
م: باشه عزیزم هرطور خودت میخوای
سرمو گذاشتم رو شونش یکم قلبم اروم گرفت
کاش میتونستم زودتر پیدات کنم و بفهمیدم مامان واقعیم شما هستید نمیگم که خانواده قبلیم بد بودن اتفاقا دوسشون داشتم ولی فقط بهم گیر میدادن
ا.ت: عمو و زن عمو و تهیونگ با ما زندگی میکنن
م: نه عزیزم فقط دیروز بخاطر تو اومده بودن
ا.ت: اها
م: هرجا خواستی بری به راننده بگو ببرت
ا.ت: باشه میگم
م: ساعت چند میری سرکار
ا.ت: ساعت ۷صبح تا ۷شب
م: خسته نمیشی
ا.ت: نه خسته نمیشم
م: فک کنم اتاقتو هنوز ندیدی
ا.ت: نه
م: بیا دنبالم
دستمو گرفت بردم طبقه بالا
م: این اتاق تو
رفتم داخلش خیلی خوشگل بود
کمد پراز لباسای خوشگل و تخت نرم و بزرگی داشت لباسامو عوض کردم و پریدم رو تختم و خوابیدم
صبح
یکی از لباسا رو از کمد برداشتم یکم میکاپ کردمو رفتم به راننده گفتم و منو برد شرکت هوا خیلی سرد بود سریع رفتم داخل
👩🏻💼: اینو بده اقای جئون
ا.ت: چشم
در زدم
تق تق تق
رفتم داخل
ا.ت: اینو خانم لی دادن
کوک: بزارش اونجا سریع برو بیرون و کسی هم اجازه نده بیاد داخل
ا.ت: چشم
رفتم گذاشتمش و رفتم پیش جونگکوک و خواستم ازش تشکر کنم
ا.ت: اقای جئون خیلی ممنون که کمکم کردی با این موضوع کنار بیام
چیزی بهم نگفت فقط نگام میکرد و بعد دستمو گرفت منو نشوند روی پاش
ا.ت: چیکار میکنی
خواستم بلند شم محکم منو نگه داشته بود و بعد از دو دقیقه پرتم کرد پایین
ا.ت: ایی چرا اینجوری میکنی دیروز خیلی باهام خوب بودی باز امروز بد شدی
دستشو گذاشت جلوی دهنم که چیزی نگم بعد دستشو در اورد از روی دهنم
ا.ت: وایسا ببینم چرا اینقدر دستت گرم بود
دستمو گذاشتم رو پیشونیش
ا.ت: خیلی گرمی نکنه سرما خوردی
کوک: دستتو بردار
ا.ت: ببخشید یه لحظه وایسا
رفتم از کیفم یه قرص برداشتم اخه من تو کیفم همه چیز پیدا میشه
ا.ت: بیا این قرص بخور
کوک: برو بیرون هیچی نمیخوام
ا.ت: نمیشه باید بخوری بعد حالت خیلی بد میشه ها اگه نخوری بخور دیگه سریع
به زور قرص به خودش دادم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*²⁹
رفتم پیش مامانم واقعیم گفتن مامان خیلی برام سخت بود که بخوام بهش بگم ولی تو چشماش زل زده بودم اوهم همینطور چشماش خیلی خوشگل بود که بهش گفتم
ا.ت: مامان
م: وایی من قربونت بشم
اومد پیشم و بغلم کرد
م: دخترم
ا.ت: جانم مامان
م:خیلی دوست دارم
ا.ت: منم همینطور
م: تهیونگ گفت که میری کار میکنی
ا.ت: اره کار میکنم
م: واقعا لازمه که کار میکنی؟
ا.ت: دوست دارم یعنی اینکه علاقه زیادی به کار کردن دارم
م: باشه عزیزم هرطور خودت میخوای
سرمو گذاشتم رو شونش یکم قلبم اروم گرفت
کاش میتونستم زودتر پیدات کنم و بفهمیدم مامان واقعیم شما هستید نمیگم که خانواده قبلیم بد بودن اتفاقا دوسشون داشتم ولی فقط بهم گیر میدادن
ا.ت: عمو و زن عمو و تهیونگ با ما زندگی میکنن
م: نه عزیزم فقط دیروز بخاطر تو اومده بودن
ا.ت: اها
م: هرجا خواستی بری به راننده بگو ببرت
ا.ت: باشه میگم
م: ساعت چند میری سرکار
ا.ت: ساعت ۷صبح تا ۷شب
م: خسته نمیشی
ا.ت: نه خسته نمیشم
م: فک کنم اتاقتو هنوز ندیدی
ا.ت: نه
م: بیا دنبالم
دستمو گرفت بردم طبقه بالا
م: این اتاق تو
رفتم داخلش خیلی خوشگل بود
کمد پراز لباسای خوشگل و تخت نرم و بزرگی داشت لباسامو عوض کردم و پریدم رو تختم و خوابیدم
صبح
یکی از لباسا رو از کمد برداشتم یکم میکاپ کردمو رفتم به راننده گفتم و منو برد شرکت هوا خیلی سرد بود سریع رفتم داخل
👩🏻💼: اینو بده اقای جئون
ا.ت: چشم
در زدم
تق تق تق
رفتم داخل
ا.ت: اینو خانم لی دادن
کوک: بزارش اونجا سریع برو بیرون و کسی هم اجازه نده بیاد داخل
ا.ت: چشم
رفتم گذاشتمش و رفتم پیش جونگکوک و خواستم ازش تشکر کنم
ا.ت: اقای جئون خیلی ممنون که کمکم کردی با این موضوع کنار بیام
چیزی بهم نگفت فقط نگام میکرد و بعد دستمو گرفت منو نشوند روی پاش
ا.ت: چیکار میکنی
خواستم بلند شم محکم منو نگه داشته بود و بعد از دو دقیقه پرتم کرد پایین
ا.ت: ایی چرا اینجوری میکنی دیروز خیلی باهام خوب بودی باز امروز بد شدی
دستشو گذاشت جلوی دهنم که چیزی نگم بعد دستشو در اورد از روی دهنم
ا.ت: وایسا ببینم چرا اینقدر دستت گرم بود
دستمو گذاشتم رو پیشونیش
ا.ت: خیلی گرمی نکنه سرما خوردی
کوک: دستتو بردار
ا.ت: ببخشید یه لحظه وایسا
رفتم از کیفم یه قرص برداشتم اخه من تو کیفم همه چیز پیدا میشه
ا.ت: بیا این قرص بخور
کوک: برو بیرون هیچی نمیخوام
ا.ت: نمیشه باید بخوری بعد حالت خیلی بد میشه ها اگه نخوری بخور دیگه سریع
به زور قرص به خودش دادم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.