+میتونم اینجا بشینم؟
+میتونم اینجا بشینم؟
یکم جا به جا شدم
_بفرمایید راحت باشید
نشست و با لبخند دستشو سمتم دراز کرد
+پارک جیمین هستم...وکیل اقای کیم
اب دهنمو با صدا قورت دادم وباهاش دست دادم
_خ...خوشوقتم اقای پارک
چشماشو ریز کرد و به کارت شناساییم نگاه کرد
کارتمو برگردوندم که خندید
+خانم لی رائل
قلبم تودهنم میزد...خدایا با این یکیچیکار کنم دیگه؟
_میدونین چقدر سر شما از اقای کیم فحش شنیدم؟
باصدایی که خودم به زور میشنیدم گفتم
_چ..چرا؟
+چون همش میگفت دنبالت بگردم و چون پیدات نمیکردم باید فحش میشنیدم...خدارشکر با پای خودت اومدی
سرمو پایین انداختم
_میشه بهشون نگین من اینجام؟
+فکرشم نکن...چند روزه واسم زندگی نذاشته...نمیدونم چرا فکر میکنه من پلیسی چیزیم...من فقط یه وکیلم...وظیفم پیدا کردن گمشده ها نیست
_میشه حداقل فعلا بهشون نگید؟ التماستون میکنم
+چرا داری فرار میکنی ازش؟
_چند روز...فقطططط چند روز دیگه مخفیکنید
لباشوجمع کرد و به سقف نگاه کرد
+نهایتا تا فردا میتونم نگم...چون یه سفر مهم دارم و کیم گفته تا پیدات نکنم نمیزاره از اینجا برم بیرون...
اشکتوچشمام جمع شد...یه نگاه بهم انداخت و از جاش پاشد و بالبخند گفت
+شاید باورت نشهولی اشک رو من تاثیر نمیزاره...
چند ثانیه مکث کرد وادامه داد
+از اشناییتم خوشوقتم ...قهوه شو ورداشت و رفت...
#صدای_تو
#p20
،
یکم جا به جا شدم
_بفرمایید راحت باشید
نشست و با لبخند دستشو سمتم دراز کرد
+پارک جیمین هستم...وکیل اقای کیم
اب دهنمو با صدا قورت دادم وباهاش دست دادم
_خ...خوشوقتم اقای پارک
چشماشو ریز کرد و به کارت شناساییم نگاه کرد
کارتمو برگردوندم که خندید
+خانم لی رائل
قلبم تودهنم میزد...خدایا با این یکیچیکار کنم دیگه؟
_میدونین چقدر سر شما از اقای کیم فحش شنیدم؟
باصدایی که خودم به زور میشنیدم گفتم
_چ..چرا؟
+چون همش میگفت دنبالت بگردم و چون پیدات نمیکردم باید فحش میشنیدم...خدارشکر با پای خودت اومدی
سرمو پایین انداختم
_میشه بهشون نگین من اینجام؟
+فکرشم نکن...چند روزه واسم زندگی نذاشته...نمیدونم چرا فکر میکنه من پلیسی چیزیم...من فقط یه وکیلم...وظیفم پیدا کردن گمشده ها نیست
_میشه حداقل فعلا بهشون نگید؟ التماستون میکنم
+چرا داری فرار میکنی ازش؟
_چند روز...فقطططط چند روز دیگه مخفیکنید
لباشوجمع کرد و به سقف نگاه کرد
+نهایتا تا فردا میتونم نگم...چون یه سفر مهم دارم و کیم گفته تا پیدات نکنم نمیزاره از اینجا برم بیرون...
اشکتوچشمام جمع شد...یه نگاه بهم انداخت و از جاش پاشد و بالبخند گفت
+شاید باورت نشهولی اشک رو من تاثیر نمیزاره...
چند ثانیه مکث کرد وادامه داد
+از اشناییتم خوشوقتم ...قهوه شو ورداشت و رفت...
#صدای_تو
#p20
،
۹.۰k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.