وای اینجا عالیه
_وای اینجا عالیه
+دوسش داری ؟
رفتم دم پنجره
_چقد خوشگله
+شاید بعدا اوردمت ابنجا پیش خودم
_هرروز میام سر میزنم
خندید
+من که از خدامه...هرروز بیا
_من میتونم یکم تومحوطه چرخ بزنم؟زود میام
+برو هرچقد دوسداشتی بگرد...
سرمو خم کردم واومدم بیرون...همونلحظه دیدم ته داشت میومد سمتم...اما سرش پایین بود داشت دکمه استینشو میبست...
رومو کردم سمت در...خدایا حالا چیکار کنم؟...موهامو از پشت اوردم تو صورتم..صدای قدماش داشت بهم نزدیکتر میشد...یهو دیگه صدایی نشنیدم...از بوی عطرش فهمیدم پشت سرمه
+خانم مین..لطفا به اقای جئون بگین بیاد اتاقم کارش دارم
بدون اینکه چیزی بگم سرمو تکوندادم...
چند ثانیه بعد از صدای قدماش فهمیدم رفته....با قدمای بلند راه افتادم سمت در خروجی..هرکی منوبا اون قیافه میدید فکر میکردعقب مونده ای چیزیم...قلبم داشت میترکید..بابدبختی خودمو رسوندم به صندلی ای که زیر درخت بود و نشستم.. یعنی این فلاکت تا کی میتونه ادامه داشته باشه؟!
......................
+رائل بدو دیره...
دستی به دامنم کشیدم و برای اخرین بار به خودم تو آینه نگاه کردم...خوب بودم...امروز دومین روز کاریم بود...خدارشکر که دیروز اتفاق بدی نیفتاد حداقل...کیفمو ورداشتم و از اتاق اومدم بیرون ..کوک داشت صبحونه میخورد با دیدن من لبخند زد
+میبینم از دیروز خوشگلتر شدی...
لبخند زدم و به تیکه از موهامو دادم پشت گوشم
_ممنون
+بیا بشین...
پشت میز نشستم و لیوان شیر موز جلودستمو سرکشیدم...به کوک نگاه کردم... خدایا چطور باید بهش بگم؟!
+چیزی میخوای بگی رائل؟
هول شدم
_امممم...راستش من...
+راستش چی؟! بگو
_میخواستم...اگه ایرادی نداره...یکم پول قرض بگیرم از شرکت
+اینکه ایرادی نداره اما میتونم بپرسم واسه چی؟چبزی کم داری اینجا؟
_نه اینجا که همه چیش عالیه به لطف شما...ولی من میخوام خونه بگیرم
لبخند زد
+میخوای مستقل شی؟
_اره...اینکه تو این سن خیلی عقبم منو اذیت میکنه
+به نظرت احترام میزارماگه میخوای مستقل شی...اما خب ناراحتم میشم
_چرا؟
+اینجا بهت خوشنگذشت؟
لبخند زدم
_اینجا همه چی عالی بود...واقعا نمیدونم چطور باید تشکر کنم...میخوام مستقل شمچون اینجا هم خودم اذیتم و اینکه مردمم بفهمن چیزای خوبی راجبش نمیگن
+نگران حرف بقیه نباش...واسه منم هیچ اهمیتی نداره
سرمو انداختم پایین
+اما بازم باشه...هرچی توبخوای..ولی اینو بدون که اینجا خونه توعم هست...
_ممنونم اقای کوک
+خب پس میسپرم یه خونه خوب همین نزدیکیا برات پیدا کنن که حواسمم بهت باشه..
هول شدم
+دوسش داری ؟
رفتم دم پنجره
_چقد خوشگله
+شاید بعدا اوردمت ابنجا پیش خودم
_هرروز میام سر میزنم
خندید
+من که از خدامه...هرروز بیا
_من میتونم یکم تومحوطه چرخ بزنم؟زود میام
+برو هرچقد دوسداشتی بگرد...
سرمو خم کردم واومدم بیرون...همونلحظه دیدم ته داشت میومد سمتم...اما سرش پایین بود داشت دکمه استینشو میبست...
رومو کردم سمت در...خدایا حالا چیکار کنم؟...موهامو از پشت اوردم تو صورتم..صدای قدماش داشت بهم نزدیکتر میشد...یهو دیگه صدایی نشنیدم...از بوی عطرش فهمیدم پشت سرمه
+خانم مین..لطفا به اقای جئون بگین بیاد اتاقم کارش دارم
بدون اینکه چیزی بگم سرمو تکوندادم...
چند ثانیه بعد از صدای قدماش فهمیدم رفته....با قدمای بلند راه افتادم سمت در خروجی..هرکی منوبا اون قیافه میدید فکر میکردعقب مونده ای چیزیم...قلبم داشت میترکید..بابدبختی خودمو رسوندم به صندلی ای که زیر درخت بود و نشستم.. یعنی این فلاکت تا کی میتونه ادامه داشته باشه؟!
......................
+رائل بدو دیره...
دستی به دامنم کشیدم و برای اخرین بار به خودم تو آینه نگاه کردم...خوب بودم...امروز دومین روز کاریم بود...خدارشکر که دیروز اتفاق بدی نیفتاد حداقل...کیفمو ورداشتم و از اتاق اومدم بیرون ..کوک داشت صبحونه میخورد با دیدن من لبخند زد
+میبینم از دیروز خوشگلتر شدی...
لبخند زدم و به تیکه از موهامو دادم پشت گوشم
_ممنون
+بیا بشین...
پشت میز نشستم و لیوان شیر موز جلودستمو سرکشیدم...به کوک نگاه کردم... خدایا چطور باید بهش بگم؟!
+چیزی میخوای بگی رائل؟
هول شدم
_امممم...راستش من...
+راستش چی؟! بگو
_میخواستم...اگه ایرادی نداره...یکم پول قرض بگیرم از شرکت
+اینکه ایرادی نداره اما میتونم بپرسم واسه چی؟چبزی کم داری اینجا؟
_نه اینجا که همه چیش عالیه به لطف شما...ولی من میخوام خونه بگیرم
لبخند زد
+میخوای مستقل شی؟
_اره...اینکه تو این سن خیلی عقبم منو اذیت میکنه
+به نظرت احترام میزارماگه میخوای مستقل شی...اما خب ناراحتم میشم
_چرا؟
+اینجا بهت خوشنگذشت؟
لبخند زدم
_اینجا همه چی عالی بود...واقعا نمیدونم چطور باید تشکر کنم...میخوام مستقل شمچون اینجا هم خودم اذیتم و اینکه مردمم بفهمن چیزای خوبی راجبش نمیگن
+نگران حرف بقیه نباش...واسه منم هیچ اهمیتی نداره
سرمو انداختم پایین
+اما بازم باشه...هرچی توبخوای..ولی اینو بدون که اینجا خونه توعم هست...
_ممنونم اقای کوک
+خب پس میسپرم یه خونه خوب همین نزدیکیا برات پیدا کنن که حواسمم بهت باشه..
هول شدم
۷.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.