عشق خشن من ❤️ پارت 22
ویو ا.ت
با سر درد شدیدی بلند شدم می خاستم بلند شم که یهو سرم گیج رفت مخاستم بیوفتم که یکی منو از کمر گرفت چشمام رو باز کردم و با چا اون وو چشم تو چشم شدم این چشم چقدر زیبا هستن کاش می تونستم تا ابد داشته باشم شون بعد یاد آمد که اون الان همسر جیسو هستش زود از تو بغلش بیرون آمدم که دوباره سرم گیج رفت و دوباره منو گرفت و گفت
_اروم باش بیا اینجا بشین تا یکم حالت خوب بشه
+اهم
روی تخت نشستم که یه لیوان آب حلم گرفت
_بیا اینو بخور تا یکم حالت خوب بشه
+باشه ممنون
لیوان آب رو ازش گرفتم یکم خوردم اونم آمد کنارم روی تخت نشست با اتاق نگاه کردم اتاقی قبلی منو چااون وو بود که دوباره بغض گلم رو فشار داد با خاطراتی که تو مغزم رژه میرفتن بغضم بیشتر میشد
_حالت خوبه
+اهم خوبم
_تو چرا اینطوری شدی هان
+نمی دونم یهو سرم گیج رفت
_دکتر گفت که امکان داره بهت شوک وارد شده باشه و گفت برای اطمینان باید بری آزمایش بدی
+من حالم خوبه نیازی به آزمایش نیست
داشتیم حرف میزدیم که مین هو آمد داخل اتاق و دوید سمتم و محکم منو بغل کرد
؟مامان حالت خوبه میدونی منو چقدر ترسوندی
+خوبم مامانی الهی فدات بشم. .... بوسش می کنه
ببینم قهرمان من ترسید
؟یه کوچولو
هر سه باهم خندیدم که مین هو دوباره آمد و منو بوس بارون کرد
_ببینم قهرمان کوچولو نمیگی یکی اینجا حسودیش بشه هان منم بوس مخام
مین هو پرید بغل اون وو و محکم اون بوسید و اون وو هم اون بوسید لحظه خوب بود کن داشتم اون دو تا رو با هم می دیدم اما دیگه امکان ندارد که بتونم بر هم باش. یه اشک از گوشه چشمام آمد پایین سریع با دستم پاکش کردم و بعد ش بلند شدم و دست مین هو رو گرفتم و رفتیم پایین همه به سمت من هجوم آوردند که حام خوبه یانه بعد اینکه فهمیدن خوبم ولم کردن و ما رفتیم و خونه ........
با سر درد شدیدی بلند شدم می خاستم بلند شم که یهو سرم گیج رفت مخاستم بیوفتم که یکی منو از کمر گرفت چشمام رو باز کردم و با چا اون وو چشم تو چشم شدم این چشم چقدر زیبا هستن کاش می تونستم تا ابد داشته باشم شون بعد یاد آمد که اون الان همسر جیسو هستش زود از تو بغلش بیرون آمدم که دوباره سرم گیج رفت و دوباره منو گرفت و گفت
_اروم باش بیا اینجا بشین تا یکم حالت خوب بشه
+اهم
روی تخت نشستم که یه لیوان آب حلم گرفت
_بیا اینو بخور تا یکم حالت خوب بشه
+باشه ممنون
لیوان آب رو ازش گرفتم یکم خوردم اونم آمد کنارم روی تخت نشست با اتاق نگاه کردم اتاقی قبلی منو چااون وو بود که دوباره بغض گلم رو فشار داد با خاطراتی که تو مغزم رژه میرفتن بغضم بیشتر میشد
_حالت خوبه
+اهم خوبم
_تو چرا اینطوری شدی هان
+نمی دونم یهو سرم گیج رفت
_دکتر گفت که امکان داره بهت شوک وارد شده باشه و گفت برای اطمینان باید بری آزمایش بدی
+من حالم خوبه نیازی به آزمایش نیست
داشتیم حرف میزدیم که مین هو آمد داخل اتاق و دوید سمتم و محکم منو بغل کرد
؟مامان حالت خوبه میدونی منو چقدر ترسوندی
+خوبم مامانی الهی فدات بشم. .... بوسش می کنه
ببینم قهرمان من ترسید
؟یه کوچولو
هر سه باهم خندیدم که مین هو دوباره آمد و منو بوس بارون کرد
_ببینم قهرمان کوچولو نمیگی یکی اینجا حسودیش بشه هان منم بوس مخام
مین هو پرید بغل اون وو و محکم اون بوسید و اون وو هم اون بوسید لحظه خوب بود کن داشتم اون دو تا رو با هم می دیدم اما دیگه امکان ندارد که بتونم بر هم باش. یه اشک از گوشه چشمام آمد پایین سریع با دستم پاکش کردم و بعد ش بلند شدم و دست مین هو رو گرفتم و رفتیم پایین همه به سمت من هجوم آوردند که حام خوبه یانه بعد اینکه فهمیدن خوبم ولم کردن و ما رفتیم و خونه ........
۸.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.