part:3
part:3
دک:خانم ات خوبن ولی بچه از دست رفته
ته:ممنون چی..چی بچه ؟
دک:بله مگه نمیدونستین؟ دو ماهو خانمتون بارداره فقط خانمتون یبار دیگه میشه بچه بیاره
ته: ب..باشع ممنون میتونم ببینمش
دک:۱ ساعت دیگع بهوش میان میتونید منتظر بمونید یا اینکه برید خونه ما بهتون اطلاع میدیم که بهوش اومدن
ته: باشه لطفا یاداش کنید ...........
ویو ته
از اونجا رفتم
برا اینکه از دلش در بیارم رفتم کلی چیز میز واسش خریدم مثل خوراکی عروسک بادکنک شکلات و......
۱ ساعت بعد
ویو بیمارستان
دک:پرستار خانم ات بهوش اومدن؟؟
پ:بلع ولی همش اقایی بع اسم تهیونگو صدا میکنن
دک:اها باشه میتونی بری
همون موقعه زنگ زدم به اقای تهیونگ
ویو ته
داشتم میرفتم سمت بیمارستان
که گوشیم زنگ خورد از طرف بیمارستان بود سریع ماشین گوشه ای پارک وردم و جواب دادم
ته:بله
دک:سلام اقای تهیونگ خانن ات بهوش اومدن
ته:باشه باشه اومدم
دو مین بعد
رفتم اتاق ات
رو تخت نشسته بود رو به پنجره
اروم اروم رفتم پیشش نشستم
متوجه حضورم شد ازم فاصله گرفتم ولی من سریع بقلش کردم
ته:دلم برات تنگ شده بود عروسکم
ات:هع دلت واسه من تنگ شده چرا نمیری پیش یونا جونت
ته:ات من اشتباه کردم ببخش منو قول میدن جبران کنم
ات:چجوری چجوری ببخشمت اونروز که رفتی خونش درو باز کرد سریع بوسیدیش میدونی من وقتی ترو دیدم چقدر گریه کردم(بغض)
ته:ببخشید بیبی گریه نکن
ات:به تو ربطی نداره میدونی منو چقدره نبوسیده فقط داشت...
ویو ات
که یهو بوسیدم یجوری میبوسید که انگار سال ها بود طعمشو حس نکرده بود منم نتونستم �و همراهیش کردم بعد
۱۰ مین جدا شدیم نفس نفس میزدیم
ات:چرا چرا اینکارو کردی باهام
ته:نمیخواستم بخدا نمیخواستم ولی نمیدونم چجوری اینجوری شد پشیمونم بخدا(گریه)
ات:گ...کریه نکن باشه باشه بخشیدمت
کشیدمش بقلم و سرش و ناز کردم
که یهو دیدم...
هروقت خواستین بگید بزارم
دک:خانم ات خوبن ولی بچه از دست رفته
ته:ممنون چی..چی بچه ؟
دک:بله مگه نمیدونستین؟ دو ماهو خانمتون بارداره فقط خانمتون یبار دیگه میشه بچه بیاره
ته: ب..باشع ممنون میتونم ببینمش
دک:۱ ساعت دیگع بهوش میان میتونید منتظر بمونید یا اینکه برید خونه ما بهتون اطلاع میدیم که بهوش اومدن
ته: باشه لطفا یاداش کنید ...........
ویو ته
از اونجا رفتم
برا اینکه از دلش در بیارم رفتم کلی چیز میز واسش خریدم مثل خوراکی عروسک بادکنک شکلات و......
۱ ساعت بعد
ویو بیمارستان
دک:پرستار خانم ات بهوش اومدن؟؟
پ:بلع ولی همش اقایی بع اسم تهیونگو صدا میکنن
دک:اها باشه میتونی بری
همون موقعه زنگ زدم به اقای تهیونگ
ویو ته
داشتم میرفتم سمت بیمارستان
که گوشیم زنگ خورد از طرف بیمارستان بود سریع ماشین گوشه ای پارک وردم و جواب دادم
ته:بله
دک:سلام اقای تهیونگ خانن ات بهوش اومدن
ته:باشه باشه اومدم
دو مین بعد
رفتم اتاق ات
رو تخت نشسته بود رو به پنجره
اروم اروم رفتم پیشش نشستم
متوجه حضورم شد ازم فاصله گرفتم ولی من سریع بقلش کردم
ته:دلم برات تنگ شده بود عروسکم
ات:هع دلت واسه من تنگ شده چرا نمیری پیش یونا جونت
ته:ات من اشتباه کردم ببخش منو قول میدن جبران کنم
ات:چجوری چجوری ببخشمت اونروز که رفتی خونش درو باز کرد سریع بوسیدیش میدونی من وقتی ترو دیدم چقدر گریه کردم(بغض)
ته:ببخشید بیبی گریه نکن
ات:به تو ربطی نداره میدونی منو چقدره نبوسیده فقط داشت...
ویو ات
که یهو بوسیدم یجوری میبوسید که انگار سال ها بود طعمشو حس نکرده بود منم نتونستم �و همراهیش کردم بعد
۱۰ مین جدا شدیم نفس نفس میزدیم
ات:چرا چرا اینکارو کردی باهام
ته:نمیخواستم بخدا نمیخواستم ولی نمیدونم چجوری اینجوری شد پشیمونم بخدا(گریه)
ات:گ...کریه نکن باشه باشه بخشیدمت
کشیدمش بقلم و سرش و ناز کردم
که یهو دیدم...
هروقت خواستین بگید بزارم
۴.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.