پارت ۹
پارت ۹
رزالین زل زد بهم
^ راست میگی مشکل یه چیز دیگست
+ افرین حالا بیخیال بیا چالش توی موزیک ویدیو جدیدم رو بریم
^ چه سریع چالش میسازم
+ اره میدونم ولی ما باید ازشون جلو بزنیم
^ من پایم
+ منم امادم
دو دختر خندیدن و شروع به اماده شدن برای گرفتن چالش شد در حالی که برادرشون تو اتاق خودش تنها در حال بازی بود شاید اون .....فقط میخواست یکی همراهش باشه یکی به جز نارا
.........
در حال بازی با کامپیوترش بود که باباش وارد اتاق شد
ب.ن : میتونم با پسر قشنگم حرف بزنم
* بله همیشه میتونی بابا
ب.ن : میدونم که مثل من از دست خواهرات کلافه ای خب .....من یه تور به هاوایی گرفتم تا باهم بریم
* شوخی قشنگی بود
ب.ن : شوخی نبود واقعا میگم
* وسایلام رو جمع شده بدون
پدر لبخندی به پسرش زد
ب.ن : پس منم وسایلام رو جمع کنم که بریم
......
م.ن : دختراااا
^+ بلههه مامان
م.ن : بیاین پایین کارتون دارمممم
دو دختر به هم نگا کردن چیشون لو رفته بود که مامانشون با عصبانیت داشت صداشون میزد اروم اروم پله هارو پایین رفتن که مامانشون رو درحالی که روی مبل نشسته بود و با عصبانیت پاش رو تکون میداد دیدن
^ چیزی شده ؟
م.ن : همین الان وسایلتونو جمع کنین
+ چ..چ.را ؟
م.ن: بابات و داداشت تور هاوایی گرفتن بدون ما منم میخوام برم یه جایی شمام میاین
+ مامان اخه من اگه بیام خییلی اذیت میشین همش ساسنگ ها میفتن دنبالمون
^ پس منو مامان میریم
+ یعنی چی من نیام؟
م.ن : همین الان گفتی اذیت میشیم
+ خب اره ولی .....
نارا با یاد چیزی افتادن جیغ کشید
م.ن : چرا جیغ میکشی
+ به یه شرط میزارم برین و به هیچ کس نمیگم
^ بنال
م.ن: دخترم ؟
^ ببخشید مامان بگو خواهر عزیزم
+ باید برام یه ویلا رو به مدت دو هفته ای که دارین میرین برام اجاره کنین
م.ن: سه هفته اوکی شمارش رو بده
^ مامااان سه هفته چه خبره؟
م.ن : چیه بابات و اون میمون دو هفته دیگه بر میگردن میخوام بیشتر بمونم سریع برین وسایلاتون رو جمع کنین زود تر از اونا راه میفتیم
^ متاسفانه باید بگم تو این یکی شکست میخوریم
م.ن : نه وقتی با ملاقه چوبیه اومدم بالا سرتون
با این حرف مامان هردو سمت اتاقاشون دویدن تا به بالا ترین سرعت وسایلشون رو جمع کنن ولی خب بازم شکست خوردن چون تا رسیدن پایین پدر پسر سوار ماشین رفتن و دو دختر همراه یه مادر خشمگین تو پارکینگ گیر افتادن
........
رزالین زل زد بهم
^ راست میگی مشکل یه چیز دیگست
+ افرین حالا بیخیال بیا چالش توی موزیک ویدیو جدیدم رو بریم
^ چه سریع چالش میسازم
+ اره میدونم ولی ما باید ازشون جلو بزنیم
^ من پایم
+ منم امادم
دو دختر خندیدن و شروع به اماده شدن برای گرفتن چالش شد در حالی که برادرشون تو اتاق خودش تنها در حال بازی بود شاید اون .....فقط میخواست یکی همراهش باشه یکی به جز نارا
.........
در حال بازی با کامپیوترش بود که باباش وارد اتاق شد
ب.ن : میتونم با پسر قشنگم حرف بزنم
* بله همیشه میتونی بابا
ب.ن : میدونم که مثل من از دست خواهرات کلافه ای خب .....من یه تور به هاوایی گرفتم تا باهم بریم
* شوخی قشنگی بود
ب.ن : شوخی نبود واقعا میگم
* وسایلام رو جمع شده بدون
پدر لبخندی به پسرش زد
ب.ن : پس منم وسایلام رو جمع کنم که بریم
......
م.ن : دختراااا
^+ بلههه مامان
م.ن : بیاین پایین کارتون دارمممم
دو دختر به هم نگا کردن چیشون لو رفته بود که مامانشون با عصبانیت داشت صداشون میزد اروم اروم پله هارو پایین رفتن که مامانشون رو درحالی که روی مبل نشسته بود و با عصبانیت پاش رو تکون میداد دیدن
^ چیزی شده ؟
م.ن : همین الان وسایلتونو جمع کنین
+ چ..چ.را ؟
م.ن: بابات و داداشت تور هاوایی گرفتن بدون ما منم میخوام برم یه جایی شمام میاین
+ مامان اخه من اگه بیام خییلی اذیت میشین همش ساسنگ ها میفتن دنبالمون
^ پس منو مامان میریم
+ یعنی چی من نیام؟
م.ن : همین الان گفتی اذیت میشیم
+ خب اره ولی .....
نارا با یاد چیزی افتادن جیغ کشید
م.ن : چرا جیغ میکشی
+ به یه شرط میزارم برین و به هیچ کس نمیگم
^ بنال
م.ن: دخترم ؟
^ ببخشید مامان بگو خواهر عزیزم
+ باید برام یه ویلا رو به مدت دو هفته ای که دارین میرین برام اجاره کنین
م.ن: سه هفته اوکی شمارش رو بده
^ مامااان سه هفته چه خبره؟
م.ن : چیه بابات و اون میمون دو هفته دیگه بر میگردن میخوام بیشتر بمونم سریع برین وسایلاتون رو جمع کنین زود تر از اونا راه میفتیم
^ متاسفانه باید بگم تو این یکی شکست میخوریم
م.ن : نه وقتی با ملاقه چوبیه اومدم بالا سرتون
با این حرف مامان هردو سمت اتاقاشون دویدن تا به بالا ترین سرعت وسایلشون رو جمع کنن ولی خب بازم شکست خوردن چون تا رسیدن پایین پدر پسر سوار ماشین رفتن و دو دختر همراه یه مادر خشمگین تو پارکینگ گیر افتادن
........
۷.۴k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.