set me free
#set_me_free
#پارت_27
کی رو میگفت ؟ من؟
بهش نگاه کردم
نگاهش رو ازم دزدید و شروع کرد به گریه کردن
مرده گفت: ادامه بدین
مامان با همون گریه ای که میکرد گفت : نمیدونم از کی شروع شد بعضی اوقات مهربون بود
بعضی اوقات میزد چیزا رو میشکوند
یهو تیپ رنگی میزد
یهو سر تا پا مشکی میپوشید
همه اینها خیلی عجیب بود
ولی زمانی بردمش پیش یه روانپزشک که
یه گربه داشت که بهش میرسید و بشدت دوستش داشت
اما یه روز وقتی اومدم مثل همیشه برای گربش غذا بذارم دیدم گریه تی.که تی.که شده
قطره های خو.ن و چا.قوی خو.نی رو توی اتاقش پیدا کردم
کمی مکث کرد و ادامه داد : روانپزشک گف یه نوع اختلال روا.نی هست یه بیماری چند شخصیتی
اون گفت جیمین من دوتا شخصیت داره
یکی تاریک و خشن
یکی مهربون و دل نازک
جیمینم فقط یه نوجوون ۱۸ ساله بود
تحت نظر روانپزشک قرار دادمش
داروهای متفاوت و راه های متفاوت رو روش انجام داده بود ولی هیچکدوم فایده نداشت
هر روز بدتر میشد
جوری که سال آخر تحصیلیش مجبور شدم ۵ بار مدرسش رو عوض کنم
مراقب بودم هیچک.س درمورد این موضوع چیزی نفهمه
ولی یه روز فهمیدم اون عا.شق دختری شده
دیگ ۲۰ سالش شده بود و نمیتونستم جلوش رو بگیرم
با دکترش درمیون گذاشتم
اون هم موافق بود
اون دختر باعث شده بود بعد مهربون جیمین بر بعد تاریکش غلبه بکنه
دکتر میگفت داره درمان میشه
خوشحال بودم
یه روز جیمین اومد و گفت میخواد با میا برن بیرون
من فکر میکردم دیگه خوب شده
البته خوده جیمین متوجه دو شخصیتش نمیشد و فکر میکرد فقط یک شخصیت داره
اون شب نفهمیدم چی شد زنگ زدن بهم که اون تص.ادف کرده و دختره توی کلبه اون اتفاق براش افتاده
فورا رفتم جیمین رو اوردم و تحت نظر دکتر خودش قرار دادم.......
`°• >
#پارت_27
کی رو میگفت ؟ من؟
بهش نگاه کردم
نگاهش رو ازم دزدید و شروع کرد به گریه کردن
مرده گفت: ادامه بدین
مامان با همون گریه ای که میکرد گفت : نمیدونم از کی شروع شد بعضی اوقات مهربون بود
بعضی اوقات میزد چیزا رو میشکوند
یهو تیپ رنگی میزد
یهو سر تا پا مشکی میپوشید
همه اینها خیلی عجیب بود
ولی زمانی بردمش پیش یه روانپزشک که
یه گربه داشت که بهش میرسید و بشدت دوستش داشت
اما یه روز وقتی اومدم مثل همیشه برای گربش غذا بذارم دیدم گریه تی.که تی.که شده
قطره های خو.ن و چا.قوی خو.نی رو توی اتاقش پیدا کردم
کمی مکث کرد و ادامه داد : روانپزشک گف یه نوع اختلال روا.نی هست یه بیماری چند شخصیتی
اون گفت جیمین من دوتا شخصیت داره
یکی تاریک و خشن
یکی مهربون و دل نازک
جیمینم فقط یه نوجوون ۱۸ ساله بود
تحت نظر روانپزشک قرار دادمش
داروهای متفاوت و راه های متفاوت رو روش انجام داده بود ولی هیچکدوم فایده نداشت
هر روز بدتر میشد
جوری که سال آخر تحصیلیش مجبور شدم ۵ بار مدرسش رو عوض کنم
مراقب بودم هیچک.س درمورد این موضوع چیزی نفهمه
ولی یه روز فهمیدم اون عا.شق دختری شده
دیگ ۲۰ سالش شده بود و نمیتونستم جلوش رو بگیرم
با دکترش درمیون گذاشتم
اون هم موافق بود
اون دختر باعث شده بود بعد مهربون جیمین بر بعد تاریکش غلبه بکنه
دکتر میگفت داره درمان میشه
خوشحال بودم
یه روز جیمین اومد و گفت میخواد با میا برن بیرون
من فکر میکردم دیگه خوب شده
البته خوده جیمین متوجه دو شخصیتش نمیشد و فکر میکرد فقط یک شخصیت داره
اون شب نفهمیدم چی شد زنگ زدن بهم که اون تص.ادف کرده و دختره توی کلبه اون اتفاق براش افتاده
فورا رفتم جیمین رو اوردم و تحت نظر دکتر خودش قرار دادم.......
`°• >
۱.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.