جنگل یوسانگ

#جنگل یوسانگ
#ادامه ی پارت ۳۸
آخرش خنده ای کرد که بغضی درونش نهفته بود اما به خوبی پنهانش کرده بود
اون از نقشه ی دوست احمقش با خبر شده و تصمیم گرفته بود که دیگه لاهی رو نبینه تا راحتتر فراموشش کنه
با نشنیدن صدایی خواست تماس رو خاتمه بده اما صدای لاهی مانع شد
_عشق مضحک؟اصلا چطور میتونی بگی اینو؟تو فقط به فکر خودتی شاید خواستم به عنوان حتی یه رفیق ازت خداحافظی کنم ولی تو..تو زیادی خودخواهی کوک!
_م..
_از تمام لحظات کنار هم بودنمون لذت بردم!خوب بود!عالی بود!اما کوتاه منم می پذیرم اما بدون می شد درستش کرد با حرف زدن!

کوک که تحمل ادامه ی حرفهای لاهی رو نداشت خواست تماس رو قطع کنه اما نمیتونست
_لباست پیشمه هروقت اومدی کره بیا ببرش.در ضمن قلب مهربونت رو تاریک نکن!
قبل اینکه خودش قطع کنه لاهی قطع کرد و صدای مکرر بوق تو گوشاش پیچید
_تموم شد؟نه
با صدای دیوونه کننده ای خندید یونگ هم با نگرانی بهش زل زده بود
_دیگه تمومه آره
اشک های تو چشمش همونجوری پایین می اومد و خنده های هیستریکی می کرد
نمیتونست قلبش نمی ذاشت بره!

روی دو زانوش افتاد و گریه هاش اوج گرفت پیراهن کوک رو توی دستش گرفت و فریاد هاش رو خفه کرد
...
# بی تی اس
دیدگاه ها (۰)

#جنگل یوسانگ#پارت ۳۹اونم می‌رفت یعنی تمام زندگیش رو رها می ک...

# جنگل یوسانگ#ادامه ی پارت ۳۹_ببین بعد از پخش فیلمت با اعترا...

#جنگل یوسانگ#پارت ۳۸لاهی بدون هیچ حرفی خودش رو در بغل کوک ان...

#جنگل یوسانگ#ادامه ی پارت ۳۷راستش تنها کاری بود که می‌تونست ...

black flower(p,328)

black flower(p,271)

black flower(p,329)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط