پارت ششم
پارت ششم
کوک:هیسسسس، حق بده بهمون، باور کن جسد تو دیدیم، نمیدونی چقدر سخت بود برامون
_ولی اون، اون من نبودم، دختره دقیقا شبیه من بود، هههق جلو چشم خودم جون داد
کوک:اروم باش فدات شم، تو چرا نیومدی دنبال ما؟
_اون حرومزاده ها منو فروختن به بار، چون خیلی روم قیمت گذاشته بودن منو دوباره نفروختن
کوک:برو لباس عوض کن، دیگه تموم شد، میریم خونه
_نمیتونم، نمیزارن
کوک:رئیس این خراب شده کجاست؟*داد بلند*
رئیس(%):چخبرته اقا
کوک:مرتیکه کثافت برای چی هر کی رو میارن میخری؟تو مغزت ریدن؟
%اقا درست صحبت کنید، به شما مربوط نیست
کوک:برو وسایل جیا رو بیار، میخوایم بریم
%اول پولش
کوک:پلیس خوب قیمت میزاره زنگ بزنم بیاد؟
%نه، الان میارم، معذرت میخوام
_هقققققق، نامجون منو دیگه یادش نیست...مترسم منو پس بزنه
کوک:نترس کوچولو، یکم صبر کن یادش میاد
%ق...قربان...وسایلتون
کوک:گمشو نبینمت
بعد از تعویض لباس و جمع کردن هرچی که داری سمت جونگ کوک رفتی
چون لباس جیه به کراپ و یه شلوارک تا زانو بود کبودی باهاش که بر اثر ضربه های شدیدیه که اون حرومی ها با میله رو بدن خوش فرمش زدن کاملا معلوم بود
فقط دعا دعا میکرد که کسی نفهمه و به فنا نره
ولی چون فضای بار کاملا کم نور بود بیخیال شد و دست تو دست جونگ کوک رفتن سمت طبقه VIP
کوک:هیسسسس، حق بده بهمون، باور کن جسد تو دیدیم، نمیدونی چقدر سخت بود برامون
_ولی اون، اون من نبودم، دختره دقیقا شبیه من بود، هههق جلو چشم خودم جون داد
کوک:اروم باش فدات شم، تو چرا نیومدی دنبال ما؟
_اون حرومزاده ها منو فروختن به بار، چون خیلی روم قیمت گذاشته بودن منو دوباره نفروختن
کوک:برو لباس عوض کن، دیگه تموم شد، میریم خونه
_نمیتونم، نمیزارن
کوک:رئیس این خراب شده کجاست؟*داد بلند*
رئیس(%):چخبرته اقا
کوک:مرتیکه کثافت برای چی هر کی رو میارن میخری؟تو مغزت ریدن؟
%اقا درست صحبت کنید، به شما مربوط نیست
کوک:برو وسایل جیا رو بیار، میخوایم بریم
%اول پولش
کوک:پلیس خوب قیمت میزاره زنگ بزنم بیاد؟
%نه، الان میارم، معذرت میخوام
_هقققققق، نامجون منو دیگه یادش نیست...مترسم منو پس بزنه
کوک:نترس کوچولو، یکم صبر کن یادش میاد
%ق...قربان...وسایلتون
کوک:گمشو نبینمت
بعد از تعویض لباس و جمع کردن هرچی که داری سمت جونگ کوک رفتی
چون لباس جیه به کراپ و یه شلوارک تا زانو بود کبودی باهاش که بر اثر ضربه های شدیدیه که اون حرومی ها با میله رو بدن خوش فرمش زدن کاملا معلوم بود
فقط دعا دعا میکرد که کسی نفهمه و به فنا نره
ولی چون فضای بار کاملا کم نور بود بیخیال شد و دست تو دست جونگ کوک رفتن سمت طبقه VIP
- ۱.۴k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط