p11.
p11.
دیگه وقتشه برم خونه
آنا:سلام عشقم
کوک:سلام عزیزم
رفتم تو اتاق کارم یه آگهی برای کار خونه دادم
تهیونگ:جینهو جینهو خوبی کجایی دختر
جینهو:عم مرسی خوبم
تهیونگ:برات ارزوی موفقیت دارم دیگه باید برم راستی کوک واسه خونش یکی رو میخواد قصد توهین ندارم میتونی بریی اونجا کار کنی و شاید حسش بهت عوض شد فعلا
جینهو:واقعا مرسی فعلا
رفتم سمت خونه کوک در زدم
کوک ویو
در زدن فک کنم وایه کار اومدن چه زود رفتم درو باز کردم که با قیافه جینهو رو برو شدم
کوک:مگه نگفتم این طرفا پیدات نشه
جینهو:نگران نباش واسه تو نیومدم(زارت😐😂)واسه کار خونه اومدم
کوک:عزیزم بیا کارگر اومد اتاقشو نشون بده من میرم بیرون
آنا:باشه عزیزم
بعد رفتن کوک
آنا:اینجا چندتا قانون داره یک شاهزاده منم و تو کلفت پس رو میز غذا نمیخوریی من بیدار شدم صبحونه اماده و مهم ترین قانون به کوک نزدیک نشو اتاقتم بالا آخرین اتاق انباریه
جینهو:بله خانم
آنا:حالا هم گمشو اتاقت
جینهو:چشم
هچی به همین روال گذشت یه شب پاشدم که برم اب بخورم که صدای ناله شنیدم رفتم سمت اتاق کوک چیزیی که نباید میدیم رو دیدم ولی خوب سریع رفتم تو اتاق داشتم فکر میکردم که دیگه خواب نبرد صبح شد ساعت های ۵ بود که صداها قطع شد آنا رفت بیرون کوک امروز تمرین نداشت از اونجایی که کوک خیلی تغییر کرده بود منم ازش میترسیدم مخصوص با اینکه از آنا خوشم نمیاد ولی اگه نباشه ماهم تنها باشیم میترسیدم
کوک:بیا تو اتاق کارت دارم
جینهو:بله
بهم نزدیک شد دم گوشم جوریی که صدای نفس کشیدنش میومد
کوک:خوشحالم که حالت خوبه مجبورم نقش بازیی کنم برات توضیح میدم(ها چی فکر کردین شیطونا ها😈😂)
هلش دادم
جینهو:منو اوردیی اینجا که همینو بگی برو کنار میخوام رد شم
کوک:اوی کجا وایسا میخوام مال خودم بکنمت
جینهو:یاا یعنی چی
کوک:همینکه شنیدیی
جینهو:حدخودتو بدون
کوک:کاریی که یکی دوسال پیش باید میکردم الان بکنم
جینهو:کدوم کار پسره دیونه
در تباهی بمونید الان نمیزارم 😈
دیگه وقتشه برم خونه
آنا:سلام عشقم
کوک:سلام عزیزم
رفتم تو اتاق کارم یه آگهی برای کار خونه دادم
تهیونگ:جینهو جینهو خوبی کجایی دختر
جینهو:عم مرسی خوبم
تهیونگ:برات ارزوی موفقیت دارم دیگه باید برم راستی کوک واسه خونش یکی رو میخواد قصد توهین ندارم میتونی بریی اونجا کار کنی و شاید حسش بهت عوض شد فعلا
جینهو:واقعا مرسی فعلا
رفتم سمت خونه کوک در زدم
کوک ویو
در زدن فک کنم وایه کار اومدن چه زود رفتم درو باز کردم که با قیافه جینهو رو برو شدم
کوک:مگه نگفتم این طرفا پیدات نشه
جینهو:نگران نباش واسه تو نیومدم(زارت😐😂)واسه کار خونه اومدم
کوک:عزیزم بیا کارگر اومد اتاقشو نشون بده من میرم بیرون
آنا:باشه عزیزم
بعد رفتن کوک
آنا:اینجا چندتا قانون داره یک شاهزاده منم و تو کلفت پس رو میز غذا نمیخوریی من بیدار شدم صبحونه اماده و مهم ترین قانون به کوک نزدیک نشو اتاقتم بالا آخرین اتاق انباریه
جینهو:بله خانم
آنا:حالا هم گمشو اتاقت
جینهو:چشم
هچی به همین روال گذشت یه شب پاشدم که برم اب بخورم که صدای ناله شنیدم رفتم سمت اتاق کوک چیزیی که نباید میدیم رو دیدم ولی خوب سریع رفتم تو اتاق داشتم فکر میکردم که دیگه خواب نبرد صبح شد ساعت های ۵ بود که صداها قطع شد آنا رفت بیرون کوک امروز تمرین نداشت از اونجایی که کوک خیلی تغییر کرده بود منم ازش میترسیدم مخصوص با اینکه از آنا خوشم نمیاد ولی اگه نباشه ماهم تنها باشیم میترسیدم
کوک:بیا تو اتاق کارت دارم
جینهو:بله
بهم نزدیک شد دم گوشم جوریی که صدای نفس کشیدنش میومد
کوک:خوشحالم که حالت خوبه مجبورم نقش بازیی کنم برات توضیح میدم(ها چی فکر کردین شیطونا ها😈😂)
هلش دادم
جینهو:منو اوردیی اینجا که همینو بگی برو کنار میخوام رد شم
کوک:اوی کجا وایسا میخوام مال خودم بکنمت
جینهو:یاا یعنی چی
کوک:همینکه شنیدیی
جینهو:حدخودتو بدون
کوک:کاریی که یکی دوسال پیش باید میکردم الان بکنم
جینهو:کدوم کار پسره دیونه
در تباهی بمونید الان نمیزارم 😈
۱۴.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.