زندگی رویایی:پارت۳۱
زندگی رویایی:پارت۳۱
+کوک..واقعا مرسی
-خواهش بیب
-بهتره شروع کنیم
همینطور داشتم میخوردم که احساس گرما کردم عرق کرده بودم..امکان نداره
+ک..کوک..امم..چی..ریختی توش
-هیچی
+کوک..دروغ نگوو...په چرا اینقدر گرمه
-نمیدونم
ویوکوک:
یعنی..حالش بده...ولی من فقط یه خورده تحریک کننده ریختم..
+د....ددی
اینگار اثر کرد
-جون ددی
+ددی...بهت نیاز دارم
اینو گفت و از صندلش پاشد و آمد سمتم نشست رو پام و گردنم رو نوازش میکرد
رفتم نزدیک تر و کیس فرانسوی رو شروع کردیم همینطور که کیس میرفتیم بلندش کردم و رفتیم تو اتاق و رو تخت انداختمش و خیمه زدم روش (اصمات....دوستان بقیش با ذهنتون...باور کنید بنویس این پیجم رو هم از دست میدم)
ویو فردا صبح:ویوا.ت
با دل درد از خواب بیدار شدم...دیشب خیلی تحریک شده بودم...اگه کوک نبود من الان میمردم...از یه طرف هم خجالت میکشم...دیشب زیاده رویی کردم...منو و کوک لخت رو تخت خواب بودیم ...کوک عین کیوتا خوابیده کی باورش میشه این مافیان...با صداش به خودم آمدم
-بیب...اینجوری نگام نکن
+...(لبخند خجالتی)
کوک چشماش رو باز کرد و گف
-بیب...پاشو بریم حموم حتما دلت خیلی درد میکنه...بعد حموم هم قراره بریم پیش بقیه بچه ها
+اوهم
کوک پاشد و رفت وان رو پر آب کرد و آمد بیرون
-دیروز برات لباس آوردم امید وارم خوشت بیاید
+واقعااا(ذوق)
-اره بیب بیا
باهم رفتیم تو وان و کوک شکمم رو ماساژ میداد
-ببخشید
+براچی
-من...من دیشب باعث شدم تو اینجوری بشی
+چییی..ولی چرا..
-اگه میگفتم که قبول نمیکردی...ولی من خیلی کم ریختم...چون اولین بارت بود زیادی روت اثر گذاشت
+کوک..میگفتی میتونستیم س...ک..س کنیم لازم به اینکارا نبود عشقم
-...
+حالا اشکالی نداره
برگشتم و گردن کوک رو بوسیدم بعد لباش رو بوسیدم
+کوک..من گشنمه...بیا زود حموم کنیم
کوک زد زیر خنده و گفت
-شکمو خودمی
حموم کردیم و آمدیم بیرون حولم کوتاه بود تا زانوهام بود کوکم که حوله فقط رو پایین تنش بود...آمدیم بیرون..کوک رفت سمت کمد این..چرا اینقدر خوشکله....
+کوک..واقعا مرسی
-خواهش بیب
-بهتره شروع کنیم
همینطور داشتم میخوردم که احساس گرما کردم عرق کرده بودم..امکان نداره
+ک..کوک..امم..چی..ریختی توش
-هیچی
+کوک..دروغ نگوو...په چرا اینقدر گرمه
-نمیدونم
ویوکوک:
یعنی..حالش بده...ولی من فقط یه خورده تحریک کننده ریختم..
+د....ددی
اینگار اثر کرد
-جون ددی
+ددی...بهت نیاز دارم
اینو گفت و از صندلش پاشد و آمد سمتم نشست رو پام و گردنم رو نوازش میکرد
رفتم نزدیک تر و کیس فرانسوی رو شروع کردیم همینطور که کیس میرفتیم بلندش کردم و رفتیم تو اتاق و رو تخت انداختمش و خیمه زدم روش (اصمات....دوستان بقیش با ذهنتون...باور کنید بنویس این پیجم رو هم از دست میدم)
ویو فردا صبح:ویوا.ت
با دل درد از خواب بیدار شدم...دیشب خیلی تحریک شده بودم...اگه کوک نبود من الان میمردم...از یه طرف هم خجالت میکشم...دیشب زیاده رویی کردم...منو و کوک لخت رو تخت خواب بودیم ...کوک عین کیوتا خوابیده کی باورش میشه این مافیان...با صداش به خودم آمدم
-بیب...اینجوری نگام نکن
+...(لبخند خجالتی)
کوک چشماش رو باز کرد و گف
-بیب...پاشو بریم حموم حتما دلت خیلی درد میکنه...بعد حموم هم قراره بریم پیش بقیه بچه ها
+اوهم
کوک پاشد و رفت وان رو پر آب کرد و آمد بیرون
-دیروز برات لباس آوردم امید وارم خوشت بیاید
+واقعااا(ذوق)
-اره بیب بیا
باهم رفتیم تو وان و کوک شکمم رو ماساژ میداد
-ببخشید
+براچی
-من...من دیشب باعث شدم تو اینجوری بشی
+چییی..ولی چرا..
-اگه میگفتم که قبول نمیکردی...ولی من خیلی کم ریختم...چون اولین بارت بود زیادی روت اثر گذاشت
+کوک..میگفتی میتونستیم س...ک..س کنیم لازم به اینکارا نبود عشقم
-...
+حالا اشکالی نداره
برگشتم و گردن کوک رو بوسیدم بعد لباش رو بوسیدم
+کوک..من گشنمه...بیا زود حموم کنیم
کوک زد زیر خنده و گفت
-شکمو خودمی
حموم کردیم و آمدیم بیرون حولم کوتاه بود تا زانوهام بود کوکم که حوله فقط رو پایین تنش بود...آمدیم بیرون..کوک رفت سمت کمد این..چرا اینقدر خوشکله....
۳.۴k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.