پارت84
#پارت84
بعد از تموم شدن حرفم سرم رو گذاشتم روی شونه اش.
(صبح روز بعد)
کفشهامو پام کردم و داد زدم:مامان من رفتم.خداحافظ!
چند دقیقه منتظر بودم وقتی حرفی از مامان نشنیدم،
شونه ای بالا انداختم و در حیاط رو باز کردم و از خونه زدم بیرون.
گوشیم رو از تو جیبم در آوردم و شماره ی حامد رو گرفتم:
بعد از دو بوق جواب داد:جانم عزیزم؟
سلام حامد جان!من حدود ده دقیقه یا پونزده دقیقه دیگه اونجام!...
حامد:باشه گلم منتظرتم.
مهسا:فعلا
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم تو جیبم.
تا سر کوچه رو پیاده رفتم امروز قرار بود برم پارک نزدیک شرکت حامد که همدیگرو ببینیم.
خیلی وقته که همو ندیده بودیم.حالا که بابا خونه نبود و فقط مامان بود خیالم راحت بود که مارو نمیبینن.
بعدشم حامد گفت که حرف خیلی مهمی باهام داره.
خیلی کنجکاوم بدونم چه خبری میخواد بهم بده؟!
بهش گفتم:خبرت خوبه یا نه؟!
گفت:توپه توپه
خلاصه هم استرس گرفتم هم کنجکاوم بدونم چی میخواد بگه!...
رسیدم سر خیابون و دستم رو جلوی یه تاکسی تکون دادم.
بعد از گفتم آدرس شرکت سوار ماشین شدم.
حدود پونزده دقیقه بعد جلوی شرکت ایستادم.
پول تاکسی رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم.
رفتم تو پارک و روی یکی از نیمکتها منتظر حامد نشستم.
نمیدونم چقدر گذشته بود که روی نیمکت نشسته بودم ولی خبری از حامد نبود.
گوشی رو از توی جیبم در آوردم و بعدش شماره حامد و گرفتم.
سریع بعد دو تا بوق جواب داد کلافه گفتم:حامد کجایی من دو ساعته تو پارک منتظرت نشستم؟
حامد با یه لحن عجیبی گفت:میام دیگه صبر کن.
حالا چند دقیقه صبر کن میام و بعد گوشی رو قطع کرد.
با تعجب به گوشی توی دستم نگاه میکردم.
یعنی پی این چی میگه؟!حامد که هیچوقت اینطوری با من حرف نمیزد!
یعنی چیشده؟!اونکه خوب بود!...
گوشی زو خاموش کردم و گذاشتم تو جیبم.
حدود یه ربع بعد از شرکت اومد بیرون و از اون سمت خیابون دستی برام تکون داد.
و اومد این سمت خیابون از دور گفت:
چیه چرا اخمات توهمه؟!
رومو اونور کردم.حوصله قهر نداشتم ولی راستش از طرز حرف زدنش خیلی ناراحت شدم.
زیر چشمی نگاهش کردم که اومد پیشم نشست.
دستمو گرفت و گفت:نبینم اخمت رو خانومم
ناراحت نباشی ها اینجوری حرف زدم.
راستش با یکی از همکارا بحثم شد خب حرف زور میزد دیگه!بی خیال...
بعد از تموم شدن حرفم سرم رو گذاشتم روی شونه اش.
(صبح روز بعد)
کفشهامو پام کردم و داد زدم:مامان من رفتم.خداحافظ!
چند دقیقه منتظر بودم وقتی حرفی از مامان نشنیدم،
شونه ای بالا انداختم و در حیاط رو باز کردم و از خونه زدم بیرون.
گوشیم رو از تو جیبم در آوردم و شماره ی حامد رو گرفتم:
بعد از دو بوق جواب داد:جانم عزیزم؟
سلام حامد جان!من حدود ده دقیقه یا پونزده دقیقه دیگه اونجام!...
حامد:باشه گلم منتظرتم.
مهسا:فعلا
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم تو جیبم.
تا سر کوچه رو پیاده رفتم امروز قرار بود برم پارک نزدیک شرکت حامد که همدیگرو ببینیم.
خیلی وقته که همو ندیده بودیم.حالا که بابا خونه نبود و فقط مامان بود خیالم راحت بود که مارو نمیبینن.
بعدشم حامد گفت که حرف خیلی مهمی باهام داره.
خیلی کنجکاوم بدونم چه خبری میخواد بهم بده؟!
بهش گفتم:خبرت خوبه یا نه؟!
گفت:توپه توپه
خلاصه هم استرس گرفتم هم کنجکاوم بدونم چی میخواد بگه!...
رسیدم سر خیابون و دستم رو جلوی یه تاکسی تکون دادم.
بعد از گفتم آدرس شرکت سوار ماشین شدم.
حدود پونزده دقیقه بعد جلوی شرکت ایستادم.
پول تاکسی رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم.
رفتم تو پارک و روی یکی از نیمکتها منتظر حامد نشستم.
نمیدونم چقدر گذشته بود که روی نیمکت نشسته بودم ولی خبری از حامد نبود.
گوشی رو از توی جیبم در آوردم و بعدش شماره حامد و گرفتم.
سریع بعد دو تا بوق جواب داد کلافه گفتم:حامد کجایی من دو ساعته تو پارک منتظرت نشستم؟
حامد با یه لحن عجیبی گفت:میام دیگه صبر کن.
حالا چند دقیقه صبر کن میام و بعد گوشی رو قطع کرد.
با تعجب به گوشی توی دستم نگاه میکردم.
یعنی پی این چی میگه؟!حامد که هیچوقت اینطوری با من حرف نمیزد!
یعنی چیشده؟!اونکه خوب بود!...
گوشی زو خاموش کردم و گذاشتم تو جیبم.
حدود یه ربع بعد از شرکت اومد بیرون و از اون سمت خیابون دستی برام تکون داد.
و اومد این سمت خیابون از دور گفت:
چیه چرا اخمات توهمه؟!
رومو اونور کردم.حوصله قهر نداشتم ولی راستش از طرز حرف زدنش خیلی ناراحت شدم.
زیر چشمی نگاهش کردم که اومد پیشم نشست.
دستمو گرفت و گفت:نبینم اخمت رو خانومم
ناراحت نباشی ها اینجوری حرف زدم.
راستش با یکی از همکارا بحثم شد خب حرف زور میزد دیگه!بی خیال...
۴.۵k
۳۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.