Part48
Part48
^کاش شام پیشمون میموندی
+اخه دخترا تنهان و بهشون گفته بودم برمیگردم
•اسرار نکن بالاخره بعد ازدواج میاد پیش خودمون زندگی میکنه
×بابا این چیزا دیگه مال اعد بوقهه ما خونه مجزا میگیریم
^راست میگه اما باید نزدیک همینجا باشه هااا
•حالا بزار ما با خونواده ا/ت اشنا شیم خودمون میریم براشون خونه پیدا میکنیم
×بابا من خودم پیدا کردم
برادر کوک :به به داداش کم طاقت مارو باش
×هیونگ اذیت نکننن
برادر کوک : باشه بابا زیاد زن داداشمو تحت فشار قرار نده
^ببین چطوری خودشو داره لوس میکنه هااا ..
خندیدیمو بعد خداحافظی کردیم و دوباره سوار ماشین شدیم
+(نفس عمیقی کشیدم) خانوادت خیلی خوبن
×خیالت راحت شد? گفتم که ازت خوششون میاد
+اوهوم خیلی ..ولی کوک ..
×ولی چی ?
+هیچی
به راهمون ادامه دادیم
×میخوای بریم یه جا غذا بخوریم ?
+اما دخترا
×بهونه نیار زنگ بزن بگو با منی
+ باشه
یه جا نگه داشت و وارد رستوران شدیم
×چی بخوریم?
+هر چی تو بخوری منم میخورم
بالاخره سفارش دادیم
×چیزی شده?
+یعنی دلم میخواد چشم همه دخترایی که اینجا به تو زل زدنو از کاسه دربیارم
×(قهقهه میزد) اوووه بیبی من ترسیدممممم..
+بعلهه بترس جونگ کوک شییی چون یکم دیگه همینجا یه فرش از موهای دخترا برات پهن میکنم
×(بلند بلند میخندید و همین باعث میشد دخترای بیشتری نگاهمون کنن )عشقم خودتو کنترول کن
+کوک نخند… نخند بهت میگم
×زندگیم… من تورو به دنیا معرفی کردم… الان اگه اسم منو تو گوگل سرچ کنی عکس خودت بالا میاد
+به هر حال تا دستم به خون کسی الوده نشده زودتر بیا غذامونو بخوریمو بریم..
از جاش کمی بلند شدو خودشو به صورتم رسوند و خیلی اروم و نرم لبامو بوسید
همهمه کل رستورانو پر کرده بود و همه گوشیاشونو دراورده بودن و عکس میگرفتن ..
+چیکار میکنییی??
×سعی میکنم از الوده شدن دستت به خون دخترای اینجا جلوگیری کنم
+ابم کردی که…
با شنیدن یه صدا خونم به جوش اومد
… : اههه کاااش من جای اون بودمو اون بوسه رو من تجربه میکردم
بی مقدمه بلند شدمو لبامو رو لبای کوک گذاشتمو ..بعد یه مدت طولانی نفسم بعد اومدو خواستم ازش جداشم که اجازه نداد ..از کاری که کردم خجالت میکشیدم و اون وضعیت و صدای مردم بیشتر خجالت زدم میکرد… بالاخره ازم جدا شدو منو رو پاهاش نشوند
^کاش شام پیشمون میموندی
+اخه دخترا تنهان و بهشون گفته بودم برمیگردم
•اسرار نکن بالاخره بعد ازدواج میاد پیش خودمون زندگی میکنه
×بابا این چیزا دیگه مال اعد بوقهه ما خونه مجزا میگیریم
^راست میگه اما باید نزدیک همینجا باشه هااا
•حالا بزار ما با خونواده ا/ت اشنا شیم خودمون میریم براشون خونه پیدا میکنیم
×بابا من خودم پیدا کردم
برادر کوک :به به داداش کم طاقت مارو باش
×هیونگ اذیت نکننن
برادر کوک : باشه بابا زیاد زن داداشمو تحت فشار قرار نده
^ببین چطوری خودشو داره لوس میکنه هااا ..
خندیدیمو بعد خداحافظی کردیم و دوباره سوار ماشین شدیم
+(نفس عمیقی کشیدم) خانوادت خیلی خوبن
×خیالت راحت شد? گفتم که ازت خوششون میاد
+اوهوم خیلی ..ولی کوک ..
×ولی چی ?
+هیچی
به راهمون ادامه دادیم
×میخوای بریم یه جا غذا بخوریم ?
+اما دخترا
×بهونه نیار زنگ بزن بگو با منی
+ باشه
یه جا نگه داشت و وارد رستوران شدیم
×چی بخوریم?
+هر چی تو بخوری منم میخورم
بالاخره سفارش دادیم
×چیزی شده?
+یعنی دلم میخواد چشم همه دخترایی که اینجا به تو زل زدنو از کاسه دربیارم
×(قهقهه میزد) اوووه بیبی من ترسیدممممم..
+بعلهه بترس جونگ کوک شییی چون یکم دیگه همینجا یه فرش از موهای دخترا برات پهن میکنم
×(بلند بلند میخندید و همین باعث میشد دخترای بیشتری نگاهمون کنن )عشقم خودتو کنترول کن
+کوک نخند… نخند بهت میگم
×زندگیم… من تورو به دنیا معرفی کردم… الان اگه اسم منو تو گوگل سرچ کنی عکس خودت بالا میاد
+به هر حال تا دستم به خون کسی الوده نشده زودتر بیا غذامونو بخوریمو بریم..
از جاش کمی بلند شدو خودشو به صورتم رسوند و خیلی اروم و نرم لبامو بوسید
همهمه کل رستورانو پر کرده بود و همه گوشیاشونو دراورده بودن و عکس میگرفتن ..
+چیکار میکنییی??
×سعی میکنم از الوده شدن دستت به خون دخترای اینجا جلوگیری کنم
+ابم کردی که…
با شنیدن یه صدا خونم به جوش اومد
… : اههه کاااش من جای اون بودمو اون بوسه رو من تجربه میکردم
بی مقدمه بلند شدمو لبامو رو لبای کوک گذاشتمو ..بعد یه مدت طولانی نفسم بعد اومدو خواستم ازش جداشم که اجازه نداد ..از کاری که کردم خجالت میکشیدم و اون وضعیت و صدای مردم بیشتر خجالت زدم میکرد… بالاخره ازم جدا شدو منو رو پاهاش نشوند
۱۰.۲k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.