اشتباه من
اشتباه من
پارت۷
ات.ساعت چند؟
کوک.نمیدونم
ات
کوک کمکم کرد لباس بپوشم رفتیم پایین صبحونه خوردیم
بعدش کوک بهم یه مسکن داد
تو بغل کوک رو مبل نشسته بودم که صدای زنگ در اومد
کوک رفت درو باز کرد
مامانم با بابای کوک رسیده بودم
رفتم مامانمو بغل کردم
ات.مامان دلم برات تنگ شده بود
م.ا.منم همینطور دختر قشنگم
پرش زمانی شب
ات
توی اتاق کوک بودم داشتیم توی لپ تابش فیلم میدیدیم
ات.کوک
کوک.جانم
ات.قول میدی تا آخر عمر کنارم بمونی؟
کوک.معلومه اینقدر دوست دارم که با هیچی توی دنیا عوضت نمیکنم
ات.تا چه اندازه منو دوست داری؟
کوک.عاممم خب..به اندازه کل ستاره های توی کهکشان
ات.واقعا؟
کوک.اوهوم حالا بیا بغلم بخوابیم
ات.باشه
یک ماه بعد
توی خونه کوک نشسته بودم
چند روزی بود اومده بودیم اینجا
اما رفتار کوک خیلی باهام سرد شده بود
نمیدونم چش شده اما دیگه مث قبل نیست
صدای کلید تو درو شنیدم فهمیدیم کوک اومده
رفتم سمتش
ات.سلام اوپاا
کوک.سلام
ات.قبلا کوک بهم میگفت عشقم اما الان نه...کوک چیزی شده
کوک.نه،برایچی؟
ات.رفتارت چند روزه عوض شده
کوک.هوفف ات ولم کن حوصله ندارم خستم میخام برم بخوابم
ات
بغضم گرفت
چرا اینطوری شده
دوست داشتم برم بیرون
قدم زدن توی هوای پاییزی حس خوبی بهم میداد...پس من یکم میرم بیرون
کوک.هرجا میخای بری برو
ات
کوک رفت بالا منم رفتم لباسمو عوض کردم
توی پارک داشتم قدم میزدم
اینقدر غرق قدم زدن شدم که حواسم به ساعت نبود
یه نگاه به ساعت انداختم
هشت بود
پارک زیاد از خونه دور نبود پس پیاده رفتم
رسیدم خونه در خونرو باز کردم اما با صحنه ای که دیدم یع لحظه قلبم وایساد
اون کوک بود که داشت جنی رو میبوسید
ات.ک کوک؟
کوک.با صدای ات از جنی جدا شدم
بهش نگاه کردم...چیه؟
ات.مگه تو نگفتی تا آخر عمر کنارم میمونی؟
مگه نگفتی خیلی دوسم داری؟
من همه چیزمو بهت دادم این بود جوابشش؟
کوک.ارههه
تو دیگه برام تکراری شدی
ازت خسته شدم ات
از اولش هم اشتباه کردم گفتم دوست دارم
الانم از خونم برو بیرون
داری مزاحم منو عشقم میشی
ات.من میرم جئون جونگکوک
اما مطمئن باش یه روز پشیمون میشی
خودت دوباره برمیگردی.....از خونه اومدم بیرون نم نم بارون آروم ریخت روی صورتم
نتونستم جلوی خودمو بگیرم
اشکام شروع به ریختن کرد
اشتباه از خودم بود
اشتباه من بود که عاشق اون شدم
نباید بهش اعتماد میکردم....
پارت۷
ات.ساعت چند؟
کوک.نمیدونم
ات
کوک کمکم کرد لباس بپوشم رفتیم پایین صبحونه خوردیم
بعدش کوک بهم یه مسکن داد
تو بغل کوک رو مبل نشسته بودم که صدای زنگ در اومد
کوک رفت درو باز کرد
مامانم با بابای کوک رسیده بودم
رفتم مامانمو بغل کردم
ات.مامان دلم برات تنگ شده بود
م.ا.منم همینطور دختر قشنگم
پرش زمانی شب
ات
توی اتاق کوک بودم داشتیم توی لپ تابش فیلم میدیدیم
ات.کوک
کوک.جانم
ات.قول میدی تا آخر عمر کنارم بمونی؟
کوک.معلومه اینقدر دوست دارم که با هیچی توی دنیا عوضت نمیکنم
ات.تا چه اندازه منو دوست داری؟
کوک.عاممم خب..به اندازه کل ستاره های توی کهکشان
ات.واقعا؟
کوک.اوهوم حالا بیا بغلم بخوابیم
ات.باشه
یک ماه بعد
توی خونه کوک نشسته بودم
چند روزی بود اومده بودیم اینجا
اما رفتار کوک خیلی باهام سرد شده بود
نمیدونم چش شده اما دیگه مث قبل نیست
صدای کلید تو درو شنیدم فهمیدیم کوک اومده
رفتم سمتش
ات.سلام اوپاا
کوک.سلام
ات.قبلا کوک بهم میگفت عشقم اما الان نه...کوک چیزی شده
کوک.نه،برایچی؟
ات.رفتارت چند روزه عوض شده
کوک.هوفف ات ولم کن حوصله ندارم خستم میخام برم بخوابم
ات
بغضم گرفت
چرا اینطوری شده
دوست داشتم برم بیرون
قدم زدن توی هوای پاییزی حس خوبی بهم میداد...پس من یکم میرم بیرون
کوک.هرجا میخای بری برو
ات
کوک رفت بالا منم رفتم لباسمو عوض کردم
توی پارک داشتم قدم میزدم
اینقدر غرق قدم زدن شدم که حواسم به ساعت نبود
یه نگاه به ساعت انداختم
هشت بود
پارک زیاد از خونه دور نبود پس پیاده رفتم
رسیدم خونه در خونرو باز کردم اما با صحنه ای که دیدم یع لحظه قلبم وایساد
اون کوک بود که داشت جنی رو میبوسید
ات.ک کوک؟
کوک.با صدای ات از جنی جدا شدم
بهش نگاه کردم...چیه؟
ات.مگه تو نگفتی تا آخر عمر کنارم میمونی؟
مگه نگفتی خیلی دوسم داری؟
من همه چیزمو بهت دادم این بود جوابشش؟
کوک.ارههه
تو دیگه برام تکراری شدی
ازت خسته شدم ات
از اولش هم اشتباه کردم گفتم دوست دارم
الانم از خونم برو بیرون
داری مزاحم منو عشقم میشی
ات.من میرم جئون جونگکوک
اما مطمئن باش یه روز پشیمون میشی
خودت دوباره برمیگردی.....از خونه اومدم بیرون نم نم بارون آروم ریخت روی صورتم
نتونستم جلوی خودمو بگیرم
اشکام شروع به ریختن کرد
اشتباه از خودم بود
اشتباه من بود که عاشق اون شدم
نباید بهش اعتماد میکردم....
۱۴.۷k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.