عشق سیاه و سفید p32
عشق سیاه و سفید p32
تهیونگ:کوکی من تا شنیدم حالش بده پشیموت شدم از کارم لطفا یه فرصت دیگه بهم بده فقط یه فرصت لطفا
جونگ کوک:واقعا فکر میکنی من اگه ببخشمت اون تورو میبخشه
تهیونگ:کوکی ببین من مطمئنم اگه این چیزی که بهش بگم حتما منو میبخشه مطمئنم چون هیچی مهم تر از این نیست براش
جونگ کوک:چی مثلا چی میخای بهش بگی که انقد مهمه
تهیونگ:مادرش ....
جونگ کوک:مادرش چی ؟
تهیونگ:مادرش زندست !
جونگکوک:چی ممکن نیست یعنی چی
تهیونگ:توی اون تصادف فقط باباش فوت کرد و اون زنی که تصادف کرد با باباش مادرش نبود یعنی دواقع مادرش قرار بود چند روز دیگه حرکت کنه ولی بعد از مرگ پدر سونگ مین دیگه نیومد و اون امروز اومد به کره و هنوز نمیدونی سونگ مین بیمارستانه
جونگکوک:ن ،چرا ؟چرا داره همه چی توهم میشه نمیفهمم ،الان کجاست مامانش
تهیونگ:تو خونه منه بهش گفتگ سونگ مین به جونگکوک برگشته و خیلی خوشحال شد ولی تا جیهوپ گفت سونگ مین تومور داره نتونستم بهش بگم دخترش به خاطر ....
جونگکوک:خفه شو (با داد)فقط گورتو گم کن و مامانشو میزاری خونه من و دیگه پیدات نشه فهمیدی(با داد)
تهیونگ:باشه ولی این رسمش نبود رفات ۲۵ ساله رو اینجوری خراب کنی بازم میگم ببخشید
جونگکوک:تهیونگ الان فقط از جلو چشمم برو ،برو
تهیونگ:باشه میرم ولی پشیمون میشی ببین کی گفتم بهت
جونگ کوک:برو فقط بروووو
رفتم و نشستم روی صندلی و دستمو لای موهام میکشیدم و گریه میکرد که چه بلایی قراره سر سونگ مین بیاد این ۴ ماه
بلند شدم و رفتم با دکتر سونگ مین حرف زدم که امروز ببرمش خونه و با هزار بدبختی تونستم راضیش کنم
سونگ مین روی تختش نشسته بود رفتم داخل اتاق
جونگ کوک:عه به به عشق من
سونگ مین:جونگکوک من.....من تومور مغزی دارم ن
جونگکوک:چ....چی؟کی بهت گفت؟ن نداری چیزی نیست نگران نباش
سونگ مین:(با داد و گریه)جونگ کوک راستشو بهم بگو دکار گفته تا ۵ ماه دیگه فقط زندم ن تهیونگ بهم گفت پیام داد همین الان
جونگ کوک:(با گریه و بغل کردن سونگ مین)هی بیا بغلم بهت قول میدم چیزی نیست باشه پس انقد نگران نباش باش خودم حساب اون مرتیکه رو میرسم
سونگ مین:جئون جونگ کوک بیا بهم بزنیم من دیگه نمیخامت
جونگ کوک:چ....چی گفتی؟شوخی بود دیگه ن سونگ مین توروخدا من نمیزارم چیزیت بشه بهت قول میدم(با گریه)
سونگ مین:من قرار نیست تا کی زنده بمونم و اگه زنده نمونم فقط تویی که خراب میشی و من نمیتونم تو این حالت ببینمت
جونگ کوک:حرف اضافی نزن قرار نیست چیزیت بشه فهمیدی بلند شو میریم خونه برات دوتا سوپرایز دارم ....
تهیونگ:کوکی من تا شنیدم حالش بده پشیموت شدم از کارم لطفا یه فرصت دیگه بهم بده فقط یه فرصت لطفا
جونگ کوک:واقعا فکر میکنی من اگه ببخشمت اون تورو میبخشه
تهیونگ:کوکی ببین من مطمئنم اگه این چیزی که بهش بگم حتما منو میبخشه مطمئنم چون هیچی مهم تر از این نیست براش
جونگ کوک:چی مثلا چی میخای بهش بگی که انقد مهمه
تهیونگ:مادرش ....
جونگ کوک:مادرش چی ؟
تهیونگ:مادرش زندست !
جونگکوک:چی ممکن نیست یعنی چی
تهیونگ:توی اون تصادف فقط باباش فوت کرد و اون زنی که تصادف کرد با باباش مادرش نبود یعنی دواقع مادرش قرار بود چند روز دیگه حرکت کنه ولی بعد از مرگ پدر سونگ مین دیگه نیومد و اون امروز اومد به کره و هنوز نمیدونی سونگ مین بیمارستانه
جونگکوک:ن ،چرا ؟چرا داره همه چی توهم میشه نمیفهمم ،الان کجاست مامانش
تهیونگ:تو خونه منه بهش گفتگ سونگ مین به جونگکوک برگشته و خیلی خوشحال شد ولی تا جیهوپ گفت سونگ مین تومور داره نتونستم بهش بگم دخترش به خاطر ....
جونگکوک:خفه شو (با داد)فقط گورتو گم کن و مامانشو میزاری خونه من و دیگه پیدات نشه فهمیدی(با داد)
تهیونگ:باشه ولی این رسمش نبود رفات ۲۵ ساله رو اینجوری خراب کنی بازم میگم ببخشید
جونگکوک:تهیونگ الان فقط از جلو چشمم برو ،برو
تهیونگ:باشه میرم ولی پشیمون میشی ببین کی گفتم بهت
جونگ کوک:برو فقط بروووو
رفتم و نشستم روی صندلی و دستمو لای موهام میکشیدم و گریه میکرد که چه بلایی قراره سر سونگ مین بیاد این ۴ ماه
بلند شدم و رفتم با دکتر سونگ مین حرف زدم که امروز ببرمش خونه و با هزار بدبختی تونستم راضیش کنم
سونگ مین روی تختش نشسته بود رفتم داخل اتاق
جونگ کوک:عه به به عشق من
سونگ مین:جونگکوک من.....من تومور مغزی دارم ن
جونگکوک:چ....چی؟کی بهت گفت؟ن نداری چیزی نیست نگران نباش
سونگ مین:(با داد و گریه)جونگ کوک راستشو بهم بگو دکار گفته تا ۵ ماه دیگه فقط زندم ن تهیونگ بهم گفت پیام داد همین الان
جونگ کوک:(با گریه و بغل کردن سونگ مین)هی بیا بغلم بهت قول میدم چیزی نیست باشه پس انقد نگران نباش باش خودم حساب اون مرتیکه رو میرسم
سونگ مین:جئون جونگ کوک بیا بهم بزنیم من دیگه نمیخامت
جونگ کوک:چ....چی گفتی؟شوخی بود دیگه ن سونگ مین توروخدا من نمیزارم چیزیت بشه بهت قول میدم(با گریه)
سونگ مین:من قرار نیست تا کی زنده بمونم و اگه زنده نمونم فقط تویی که خراب میشی و من نمیتونم تو این حالت ببینمت
جونگ کوک:حرف اضافی نزن قرار نیست چیزیت بشه فهمیدی بلند شو میریم خونه برات دوتا سوپرایز دارم ....
۶۳.۳k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.