پارت
#پارت ۱۸۴ 💜
که رها گفت :حسودیم شد چه خبره هعی یکی نیس ما رو اینطوری بدوسته که عرفان خندید و گفت:آبجی دیوونه و آتیش پاره ی خودمی من جا همه دوست دارم خوبه که رها گفت باشه که همه زدیم زیر خنده که با صدای پرهام برگشتیم که میگفت :چه خبره چیا میگید میخندید که پریا گفت هیچی حرفای خصوصی که یهو رادین گفت :عه چهار نفری حرف خصوصی میزنید جدیده که همه خندیدیم و گفتیم اره همونطوری داشتیم میخندیدیم که پیام و لیندا اومدن که پیام گفت :چه خبره خوشمیگذره بی من که دریا گفت :مگه میشه بی تو خوشبگذره داداشی که پیام گفت قربونت برم و پریا رو بغل کرد و جشن شروع شد و همه داشتن میرقصیدن و از اونور تبریک میگفتن که وقت رقص عروس و داماد شد که بعدش پریا دست من و عرفان دست رها رو گرفت اوردنمون وسط که یهو همه جا تاریک شد و رقص نور روشن شد که پرهام رو جلو خودم و رادین جلو رها که دستشونو دراز کردن و باهم گفتن افتخار میدین که رقصیدیم که همونجا آهنگ قطع شد و پرهام و رادین زانو زدن پرهام به من و رادین به رها گفت با من ازدواج میکنی که اشک تو چشام جمع شده بود و رها هم همینطور که دوتایی گفتیم بله که صدا دست زدن و جیغ بلند شد و پرهام بغلم کرد و منو بوسید که همه دوباره پست و جیغ زدن و رها از خوشحالی پرید بغل رادین که خندیدم و همونطوری که پیام لیندا و عروس و داماد دوست داشتنی اومدن تبریک گفتن
عروسی تموم شد و بعد عروس کشون خدافظی کردیم و هر کی رفت خونش
که رها گفت :حسودیم شد چه خبره هعی یکی نیس ما رو اینطوری بدوسته که عرفان خندید و گفت:آبجی دیوونه و آتیش پاره ی خودمی من جا همه دوست دارم خوبه که رها گفت باشه که همه زدیم زیر خنده که با صدای پرهام برگشتیم که میگفت :چه خبره چیا میگید میخندید که پریا گفت هیچی حرفای خصوصی که یهو رادین گفت :عه چهار نفری حرف خصوصی میزنید جدیده که همه خندیدیم و گفتیم اره همونطوری داشتیم میخندیدیم که پیام و لیندا اومدن که پیام گفت :چه خبره خوشمیگذره بی من که دریا گفت :مگه میشه بی تو خوشبگذره داداشی که پیام گفت قربونت برم و پریا رو بغل کرد و جشن شروع شد و همه داشتن میرقصیدن و از اونور تبریک میگفتن که وقت رقص عروس و داماد شد که بعدش پریا دست من و عرفان دست رها رو گرفت اوردنمون وسط که یهو همه جا تاریک شد و رقص نور روشن شد که پرهام رو جلو خودم و رادین جلو رها که دستشونو دراز کردن و باهم گفتن افتخار میدین که رقصیدیم که همونجا آهنگ قطع شد و پرهام و رادین زانو زدن پرهام به من و رادین به رها گفت با من ازدواج میکنی که اشک تو چشام جمع شده بود و رها هم همینطور که دوتایی گفتیم بله که صدا دست زدن و جیغ بلند شد و پرهام بغلم کرد و منو بوسید که همه دوباره پست و جیغ زدن و رها از خوشحالی پرید بغل رادین که خندیدم و همونطوری که پیام لیندا و عروس و داماد دوست داشتنی اومدن تبریک گفتن
عروسی تموم شد و بعد عروس کشون خدافظی کردیم و هر کی رفت خونش
- ۴۵.۴k
- ۰۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط