چندشاتی تهیونگ
چندشاتی تهیونگ..
part 2
منم همینطور عشقم...
تهیونگلبخند زد، ماشین رو روشنکرد و به سمت خونه رفت...
عزیزم..
-جونم بیب؟
خیلی هیکلت گنده شده..
تهیونگپوزخند زد..
-خب؟
چجوری قراره هندل کنم؟
-نمیدونم باید از خودت بپرسی
خیلی دلم برات تنگ شده بود
-منم همینطور قشنگم
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدیم...
کلیدرو داخل قفل انداختم و باز کردم
وارد خونه شدیم..
تهیونگلباس های سربازی اش رو در آورد و یه لباس راحتی پوشید..
منم لباسمرو عوض کردم..
به سمت اتاقپذیرایی رفتیم..
تهیونگ روی مبل نشستم و من هم روی پاش نشستم...
خیلی دلمبرات تنگ شده بود
-منمهمینطور نفسم..
گفت و لبدختر رو آروممکید..
دستاشو دورکمردخترحلقه کرد و دختر رو به خودشچسبوند
همینطور همو میبوسیدن.. که تهیونگ، دختر رو براید استایل بغلکرد و به سمت اتاق برد و....
ات ویو
کمی دلمدرد میکرد.. ولی این دفعه تهیونگآرومتر انجام داد..
آرومبلند شدم و به سمت حموم رفتم..
تهیونگهم اومد (استغفرالله )
باهمحموم کردیم و بعد از ۲۰ دقیقه از حموم در اومدیم
موهامون روخشک کردیم و یه لباس تمیزپوشیدیم....
تهیونگتلویزیون رو روشن کرد و یه فیلم ترسناک زد تا ببینیم..
من هم به آشپز خونه رفتم..
۲ بسته نودل درست کردم..
پفیلا و پفک برداشتم..
۲ تا قوطی نوشابه..
برداشتم و به سمت مبل رفتم...
روی میز کنار مبلگذاشتمو شروع کردیم به فیلمدیدن و نودل خوردن و خوراکی خوردن
پرش زمانی به فردا..
از زبانادمین..
ات و تهیونگباهم به شهربازی ،کافه، خرید،سینما و کلی جاهای دیگه رفتن و کلی باهمخوشگذروندن
the end
خیلی خیلی چرت شد
part 2
منم همینطور عشقم...
تهیونگلبخند زد، ماشین رو روشنکرد و به سمت خونه رفت...
عزیزم..
-جونم بیب؟
خیلی هیکلت گنده شده..
تهیونگپوزخند زد..
-خب؟
چجوری قراره هندل کنم؟
-نمیدونم باید از خودت بپرسی
خیلی دلم برات تنگ شده بود
-منم همینطور قشنگم
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدیم...
کلیدرو داخل قفل انداختم و باز کردم
وارد خونه شدیم..
تهیونگلباس های سربازی اش رو در آورد و یه لباس راحتی پوشید..
منم لباسمرو عوض کردم..
به سمت اتاقپذیرایی رفتیم..
تهیونگ روی مبل نشستم و من هم روی پاش نشستم...
خیلی دلمبرات تنگ شده بود
-منمهمینطور نفسم..
گفت و لبدختر رو آروممکید..
دستاشو دورکمردخترحلقه کرد و دختر رو به خودشچسبوند
همینطور همو میبوسیدن.. که تهیونگ، دختر رو براید استایل بغلکرد و به سمت اتاق برد و....
ات ویو
کمی دلمدرد میکرد.. ولی این دفعه تهیونگآرومتر انجام داد..
آرومبلند شدم و به سمت حموم رفتم..
تهیونگهم اومد (استغفرالله )
باهمحموم کردیم و بعد از ۲۰ دقیقه از حموم در اومدیم
موهامون روخشک کردیم و یه لباس تمیزپوشیدیم....
تهیونگتلویزیون رو روشن کرد و یه فیلم ترسناک زد تا ببینیم..
من هم به آشپز خونه رفتم..
۲ بسته نودل درست کردم..
پفیلا و پفک برداشتم..
۲ تا قوطی نوشابه..
برداشتم و به سمت مبل رفتم...
روی میز کنار مبلگذاشتمو شروع کردیم به فیلمدیدن و نودل خوردن و خوراکی خوردن
پرش زمانی به فردا..
از زبانادمین..
ات و تهیونگباهم به شهربازی ،کافه، خرید،سینما و کلی جاهای دیگه رفتن و کلی باهمخوشگذروندن
the end
خیلی خیلی چرت شد
- ۲۰.۱k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط