فیک عشقه زیبا پارت 18
فیک عشقه زیبا پارت 18
ویو کوک
وقتی دکتر اینجوری گفت انگار به قلبم تیر زدن داشتم دیوانه میشدم اما جلویه مادرم هیچی نگفتم ات همیجوری شکه بهم نگاه میکردی
م/ک:دخترم چرا به من نگفتی میدونی چقد خوشحال میشدم
اومد و سفت بغلم کرد
ات:مادر میشه برام آب بیاری
م/ک: باشه
مادر رفت منم شروع به حرف زدن کردم
ات:جونکوک بخدا داره دروغ میگه من حامله نیستم من بجز تو حتا یک دفعه هیچ پسریو نبوسیدم چه برسه به
کوک:ساکت شو
بدونه اینکه حرفه دیگی بزنه از اوتاق خارج شد
م/ک:کجا میری
کوک:کاردارم
م/ک:اما بهم زنگ زدن که برم موئسسه
کوک:باشه تو برو من به یونجی زنگ میزنم که بیاد
م/ک:باشه
رفتم تویه حیاط بیمارستان رویه نیم کت نشستم
یور :اقا خوبین
کوک:نمیدونم
یور:اقا شاید خانم راست میگن
همینحوری نشسته بودم انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
یونگی:هی اینجا چیکار میکنی خیلی زود به سمته کوک راه میرفت
کوک:تو اینجا چیکار میکنی
یونگی :یا یونجی حرف زدم اون بهم همه چیو گفت
یونگی رفت و کناره کوک نشست
کوک:تومیدونی
یونگی:اره همچیو میدونم اما ات حتما داره راستشو میگه اون هرگز با تو همیچین کار نمیکنه
دستمو بردم لایه موهام
کوک:تنهام بزارید
یور:چشم قربان
یونگی:منم میرم پیشه ات
_______________
ویو ات
وقتی جونکوک از اوتاق زفت بیرون مادر اومد و گفت من میرم کار دارم یونجی میاد پیشت من گفتم باشه
مادر رفت همون دیقه یونجی اومد وقتی بهش نگاه کردم گریم گرفت
ات:یونجیییی
یونجی زود امد و منو بغل کرد
یونجی:نگران نباش همچی درست میشه
دوهی :رفیقم
زود اومد سمتم
ات:دوهی من الان چیکار کنم جونکوک فکر میکنه از یکی دیگه حاملم
دوهی:نه جونکوک پسره عاقلیه
از بغله یونجی اومد بیرون
همون دقیقه یونگی اومد
یونگی:ات خوبی
ات:نمیدونم
یونگی:نگران نباش من همچیو حل میکنم
کوک:نمیخواد خودم حلش میکنم (سرد و عصبانی) زود وارده اوتاق شد یور هم پوشته سرش اومد
یور:خانم خوبین
ات :اره خودبم
سرومم تموم شد
کوک:شما دیگه میتونید بریم (سرد)
دوهی:خوب من بهت زنگ میزنم
یور :دوهی بیا من میرسونم
دوهی: باشه
یونگی :منم میرم باشه اومد نزدیگمو دستشو گذاشت رویه سرم
یونگی:هر وقت کمک خواستی به خودم بگو تو مثله خواهرمی
ات:مرسی توهم مثله داداشمی
یونگی :بیا خانم یونجی
یونجی:نه میخواهم اینجا بمونم
یونگی:بس کن بزار تنها بمونن (عصبانی)
یونجی ؛باشه
یونجی و یونگی رفتم
ما هم سواره ماشین شدیم و راه اوفتادیم
ادامه داره
خفنایه خودم منتظره لایک و کانتایه خفنتونم
ویو کوک
وقتی دکتر اینجوری گفت انگار به قلبم تیر زدن داشتم دیوانه میشدم اما جلویه مادرم هیچی نگفتم ات همیجوری شکه بهم نگاه میکردی
م/ک:دخترم چرا به من نگفتی میدونی چقد خوشحال میشدم
اومد و سفت بغلم کرد
ات:مادر میشه برام آب بیاری
م/ک: باشه
مادر رفت منم شروع به حرف زدن کردم
ات:جونکوک بخدا داره دروغ میگه من حامله نیستم من بجز تو حتا یک دفعه هیچ پسریو نبوسیدم چه برسه به
کوک:ساکت شو
بدونه اینکه حرفه دیگی بزنه از اوتاق خارج شد
م/ک:کجا میری
کوک:کاردارم
م/ک:اما بهم زنگ زدن که برم موئسسه
کوک:باشه تو برو من به یونجی زنگ میزنم که بیاد
م/ک:باشه
رفتم تویه حیاط بیمارستان رویه نیم کت نشستم
یور :اقا خوبین
کوک:نمیدونم
یور:اقا شاید خانم راست میگن
همینحوری نشسته بودم انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
یونگی:هی اینجا چیکار میکنی خیلی زود به سمته کوک راه میرفت
کوک:تو اینجا چیکار میکنی
یونگی :یا یونجی حرف زدم اون بهم همه چیو گفت
یونگی رفت و کناره کوک نشست
کوک:تومیدونی
یونگی:اره همچیو میدونم اما ات حتما داره راستشو میگه اون هرگز با تو همیچین کار نمیکنه
دستمو بردم لایه موهام
کوک:تنهام بزارید
یور:چشم قربان
یونگی:منم میرم پیشه ات
_______________
ویو ات
وقتی جونکوک از اوتاق زفت بیرون مادر اومد و گفت من میرم کار دارم یونجی میاد پیشت من گفتم باشه
مادر رفت همون دیقه یونجی اومد وقتی بهش نگاه کردم گریم گرفت
ات:یونجیییی
یونجی زود امد و منو بغل کرد
یونجی:نگران نباش همچی درست میشه
دوهی :رفیقم
زود اومد سمتم
ات:دوهی من الان چیکار کنم جونکوک فکر میکنه از یکی دیگه حاملم
دوهی:نه جونکوک پسره عاقلیه
از بغله یونجی اومد بیرون
همون دقیقه یونگی اومد
یونگی:ات خوبی
ات:نمیدونم
یونگی:نگران نباش من همچیو حل میکنم
کوک:نمیخواد خودم حلش میکنم (سرد و عصبانی) زود وارده اوتاق شد یور هم پوشته سرش اومد
یور:خانم خوبین
ات :اره خودبم
سرومم تموم شد
کوک:شما دیگه میتونید بریم (سرد)
دوهی:خوب من بهت زنگ میزنم
یور :دوهی بیا من میرسونم
دوهی: باشه
یونگی :منم میرم باشه اومد نزدیگمو دستشو گذاشت رویه سرم
یونگی:هر وقت کمک خواستی به خودم بگو تو مثله خواهرمی
ات:مرسی توهم مثله داداشمی
یونگی :بیا خانم یونجی
یونجی:نه میخواهم اینجا بمونم
یونگی:بس کن بزار تنها بمونن (عصبانی)
یونجی ؛باشه
یونجی و یونگی رفتم
ما هم سواره ماشین شدیم و راه اوفتادیم
ادامه داره
خفنایه خودم منتظره لایک و کانتایه خفنتونم
۵.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.