رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۱۷
ارسلان، درخونه و باز کردم و گذاشتمش زمین دست به سینه شد و به سمت اتاق رفت
دیانا، رفتیم تو خونه ارسلان گذاشتتم زمین دست به سینه به اتاق رفتم و درو محکم کوبیدم
ارسلان، آخ قلبم آروم
حالا چیکار کنم این آشتی که هوف خدایا
رفتم دم در اتاق درو باز کردم روی تخت نشسته بود و دست به سینه بود رفتم کنارش نشستم که روش و کرد اونور چیکار کنم خوب برات
دیانا، برو بیرون
ارسلان، اتاق خودمه
دیانا، اخم و غلیظتر کردم و جلو رو دیدم
ارسلان، بابا لعنتی اخم نکن دیگه
دیانا، اخم میکنم تا چشات دراد پتو رو کشیدم روم و روم رو کردم اونور
ارسلان، دیانا خانم ناز نکن من بلد نیستم ناز بکشم
دیانا، بلد نیستی به من ربطی نداره
ارسلان، برق رو خاموش کردم کنارش خوابیدم چرا این دختر آنقدر ناز داره
....... فردا صبح ........
ارسلان، از خواب پاشدم دیدم ساعت ۱ ظهره این فرشته کوچولو و پر نازم که خوابه لباس هام و پوشیدم و رفتم براش کلی لواشک و شوکولات و پاستیل و چیپس خریدم
رفتم خونه
پارت بعدی میخواید ❓️
حمایت😉
پارت ۱۷
ارسلان، درخونه و باز کردم و گذاشتمش زمین دست به سینه شد و به سمت اتاق رفت
دیانا، رفتیم تو خونه ارسلان گذاشتتم زمین دست به سینه به اتاق رفتم و درو محکم کوبیدم
ارسلان، آخ قلبم آروم
حالا چیکار کنم این آشتی که هوف خدایا
رفتم دم در اتاق درو باز کردم روی تخت نشسته بود و دست به سینه بود رفتم کنارش نشستم که روش و کرد اونور چیکار کنم خوب برات
دیانا، برو بیرون
ارسلان، اتاق خودمه
دیانا، اخم و غلیظتر کردم و جلو رو دیدم
ارسلان، بابا لعنتی اخم نکن دیگه
دیانا، اخم میکنم تا چشات دراد پتو رو کشیدم روم و روم رو کردم اونور
ارسلان، دیانا خانم ناز نکن من بلد نیستم ناز بکشم
دیانا، بلد نیستی به من ربطی نداره
ارسلان، برق رو خاموش کردم کنارش خوابیدم چرا این دختر آنقدر ناز داره
....... فردا صبح ........
ارسلان، از خواب پاشدم دیدم ساعت ۱ ظهره این فرشته کوچولو و پر نازم که خوابه لباس هام و پوشیدم و رفتم براش کلی لواشک و شوکولات و پاستیل و چیپس خریدم
رفتم خونه
پارت بعدی میخواید ❓️
حمایت😉
۷.۲k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.