رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۱۶
ارسلان، هوف بغلش کردم که هی دست و پا میزد
دیانا،ولم کن عه
ارسلان، گذاشتمش تو ماشین و خودمم نشستم توی ماشین
دیانا، گذاشتم توی ماشین خودشم نشست دست به سینه روم و کردم سمت شیشه ماشین
ارسلان، ای بابا ماشین و روشن کردم و راح افتادیم سمت خونه بعد از ۳۰ دقیقه رسیدیم خونه دیانا خانم پیاده شو
دیانا، پیاده شدم و درد و محکم بستم جوری محکم بستم که خودم از صداش ترسیدم ولی عصبانیت خودم رو با اخم غلیظی نشون دادم
ارسلان، وای اخم میکنی جذاب تر میشی
دیانا، خواستم بخندم ولی یاد قهرم افتادم و خندم رو جمع کردم
ارسلان، بیا بریم خونه ببینم چیکار میکنیم
دیانا، چی کار
ارسلان، منظورم آشتی
دیانا، بامن صحبت نکن آقای محترم
ارسلان، بیابریم خونه
دیانا، من خونه شما نمیام
ارسلان، بیا بریم ببینم بازوشو گرفتم سوار آسانسور شدیم
یه پارت برای اینکه خستگیم در بره حمایت کنید که امروز بترکونم 💞♥️
پارت ۱۶
ارسلان، هوف بغلش کردم که هی دست و پا میزد
دیانا،ولم کن عه
ارسلان، گذاشتمش تو ماشین و خودمم نشستم توی ماشین
دیانا، گذاشتم توی ماشین خودشم نشست دست به سینه روم و کردم سمت شیشه ماشین
ارسلان، ای بابا ماشین و روشن کردم و راح افتادیم سمت خونه بعد از ۳۰ دقیقه رسیدیم خونه دیانا خانم پیاده شو
دیانا، پیاده شدم و درد و محکم بستم جوری محکم بستم که خودم از صداش ترسیدم ولی عصبانیت خودم رو با اخم غلیظی نشون دادم
ارسلان، وای اخم میکنی جذاب تر میشی
دیانا، خواستم بخندم ولی یاد قهرم افتادم و خندم رو جمع کردم
ارسلان، بیا بریم خونه ببینم چیکار میکنیم
دیانا، چی کار
ارسلان، منظورم آشتی
دیانا، بامن صحبت نکن آقای محترم
ارسلان، بیابریم خونه
دیانا، من خونه شما نمیام
ارسلان، بیا بریم ببینم بازوشو گرفتم سوار آسانسور شدیم
یه پارت برای اینکه خستگیم در بره حمایت کنید که امروز بترکونم 💞♥️
۸.۲k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.