دوست دختر اجاره ای
#دوست_دختر_اجاره_ای
#پارت_سوم
پوشوندمش و رو تخت دراز گشیدم وقتی
داشتم قرار داد رو امضا میکردم فهمیدم
اسمش جئون جونگ کوک هستش تو همین
فکر بود که خوابم برد
بیدار شدم رفتم wc کارای لازم رو انجام
دادم به سمت آشپزخانه رفتم داشتم آب
میخوردم حس کردم دوتا دست رو کمرم
حلقه شد لیوان از دستم افتاد کوک بود
که گفتم:
ا.ت:ب ب ببخشید
کوک:اشکال نداره ولی اینو بدون اگه یبار
دیگه ازم بترسی بد واست تموم میشه
[میسپارم به ذهن منحرف خودتو]
ا.ت:چ.چشم
کوک:وایسا
ا.ت:بلهههه چشم
کوک یه لیوان دستم داد گفت بخور و بعد برو
بالا (منحرف بازی در نیاریناااااا)
آب رو خوردم رفتم بالا و یه دوش آب گرم
گرفتم واییییییییییی خیلی مزه داد
ویو کوک : داشتم میرفتم بیرون حوصلم سر
رفته بود که ا.ت رو دیدم دستم رو دور
کمرش حلقه کردم یه دفعه لیوان از دستش
خیلی اعصبانی شدم چون ازم میترسید
از این ور باید باهاش واسه فردا شب مهربون
باشم هوفففففف👻
[همون حرفای ا.ت و کوک دیگه حوصله ندارم
بنویسم]
چند مین بعد رفتم اتاقش با حوله بود وای
واقعا بدنش جذاب بود
ویو ا.ت: از حموم در آمدم و دیدم کوک وارد
اتاقم شد چند دقیقه داش بدنم رو دی*د
میزد سرعی برگشتم و دو تا دستاش رو
دور کمرم حلقه کرد و حوله رو سرعی
حوله رو سفت کردم که گفت
کوک: دختر نچسبیده ای هستی و باید واسه
فردا شب آماده بشی یه مهمونی در راه
ا.ت: ولی ولی
کوک: ولی چی!؟
ا.ت: ببخشید ولی من لباسه مناسبی ندارم
کوک: اشکال نداره بیب میریم باهم یه دست میخریم
#پایان_پارت_سوم
#
اصکی نشانه قدرت ماس✌🏻😉💪🏻
#پارت_سوم
پوشوندمش و رو تخت دراز گشیدم وقتی
داشتم قرار داد رو امضا میکردم فهمیدم
اسمش جئون جونگ کوک هستش تو همین
فکر بود که خوابم برد
بیدار شدم رفتم wc کارای لازم رو انجام
دادم به سمت آشپزخانه رفتم داشتم آب
میخوردم حس کردم دوتا دست رو کمرم
حلقه شد لیوان از دستم افتاد کوک بود
که گفتم:
ا.ت:ب ب ببخشید
کوک:اشکال نداره ولی اینو بدون اگه یبار
دیگه ازم بترسی بد واست تموم میشه
[میسپارم به ذهن منحرف خودتو]
ا.ت:چ.چشم
کوک:وایسا
ا.ت:بلهههه چشم
کوک یه لیوان دستم داد گفت بخور و بعد برو
بالا (منحرف بازی در نیاریناااااا)
آب رو خوردم رفتم بالا و یه دوش آب گرم
گرفتم واییییییییییی خیلی مزه داد
ویو کوک : داشتم میرفتم بیرون حوصلم سر
رفته بود که ا.ت رو دیدم دستم رو دور
کمرش حلقه کردم یه دفعه لیوان از دستش
خیلی اعصبانی شدم چون ازم میترسید
از این ور باید باهاش واسه فردا شب مهربون
باشم هوفففففف👻
[همون حرفای ا.ت و کوک دیگه حوصله ندارم
بنویسم]
چند مین بعد رفتم اتاقش با حوله بود وای
واقعا بدنش جذاب بود
ویو ا.ت: از حموم در آمدم و دیدم کوک وارد
اتاقم شد چند دقیقه داش بدنم رو دی*د
میزد سرعی برگشتم و دو تا دستاش رو
دور کمرم حلقه کرد و حوله رو سرعی
حوله رو سفت کردم که گفت
کوک: دختر نچسبیده ای هستی و باید واسه
فردا شب آماده بشی یه مهمونی در راه
ا.ت: ولی ولی
کوک: ولی چی!؟
ا.ت: ببخشید ولی من لباسه مناسبی ندارم
کوک: اشکال نداره بیب میریم باهم یه دست میخریم
#پایان_پارت_سوم
#
اصکی نشانه قدرت ماس✌🏻😉💪🏻
۶.۳k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.