نام رمان:نیلی
نام رمان:نیلی
نویسنده:نیلوفر معصومی
ژانر: عاشقانه
pdfتعداد صفحات :۲۷۷
خلاصه:نیلی دختر دانشجو شیطون ، یه دنده و بسیار پرو هستش ک بخاطر یه حواس پرتی کوچیک و تصادف
با شخصی به اسم مهرزاد راستین شدیدأ درگیر میشه و ارزو میکنه هیچوقت دوباره اونو نبینه
غافل از اینکه سرنوشت چیز عجیبی رو براشون رقم زده ….
دانلود رمان
بخشی از رمان :دختر جز جیگر بزنی پاشو دیگ …. میخوای بازم دیر برسی ؟میدونی ساعت چنده ؟؟ساعت هفتو نیمه حالا خود دانی .. آهان زیر بالشمه پیدا ٬ _چییی؟؟هفتو نیم وای خاک تو موخم شد سیخ تو تختم نشستم این گوشی من کجاس پس اه ” باز این مامان من ساعتو خالی بسته خب بنده خدا حقم داره فکر کنم تنها سلاحی که بشه ۶شد …وااا ساعت ک منو بیدار کرد همینه دیگ تو همین فکرا بودمو چرت میزدم که باز صدای دادش بلند شد اصلا این مادر من استعداد خاصی تو هوار کشیدن داره … _نیلی پاشدی ؟؟یا بیام سراغت ؟؟ یه نگاه تو آیینه به اون قیافت هم بکن شانس اوردم دیدمت سکته نکردم!! _واا مگ من چمه ؟دختر به این نازی بانمکی ..یه کشو قوسی به بدنم دادمورفتم جلوآیینه…یاخوده خداچرا این شکلیم ؟؟!! موهام که بلنده و کمی فرو حالت داره نصفش توکش رو سرمه بقیشم یجوره وحشتناکی بهن ریختس اوه چشاامو.. دورش بخاطر ریملی که دیشب زده بودم حسابی سیاه شده رنگمم یکم پریده ینی شبیه آدم خوراشدم …جیم جلدی حولمو برداشتمو پریدم تو حموم یه دوش یه ربه گرفتموزدم بیرون از من بعیده آخه کمه کم دوساعتی تو حموم میمونم کلی مسخره بازی در میارمومیزنم زیر آوازبعله دیگ یه همچین آدمی هسم!! ولی خب الان وقتش نیس ترم جدیدتازه شروع شده و من تصمیم گرفتم دیگ از این ترم دیر نرسم
به کلاسا انقد دیر رفتم شرفم رفته کف پام کلأ دیگ نمیخوام همین یه ذره آبروهم رهسپار کنم بره..موهامو خشک کردمو سریع یه شلوار لوله طوسی با مانتو کوتاه مشکیومغنعه مشکی پوشیدم چهارتا شیوید موهم ریختم رو پیشونیم قیافم هی خوبه خودم راضیم بیشتر بهم میگن بانمکی پوستم سفیده ابروهام هلالی و کوتاه و کلفته بینیم کوتاهه و معمولی لبام قلوه ای نیسش ولی درازم نیس از بالا و پایین کمی بزرگه شانسم این بوده که چشام به خانواه مادریم رفته با یکم پنککوریمل ویکمی هم ٬٬ تقریبأ درشته با مژه های بلندو فر رنگشم که آبیه مثل عزیز جون مامانه مامانم رژقرمز همه چی عالی شد ماکه راضیم ایشالا دیگرانم راضی باشن خخخ خاک تو مخم! با این حرفام اوف ساعت داره هفت میشه کولموبرداشتم از اتاق زدم بیرون خونه ما تقریبأ
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%86%db%8c%d9%84%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نویسنده:نیلوفر معصومی
ژانر: عاشقانه
pdfتعداد صفحات :۲۷۷
خلاصه:نیلی دختر دانشجو شیطون ، یه دنده و بسیار پرو هستش ک بخاطر یه حواس پرتی کوچیک و تصادف
با شخصی به اسم مهرزاد راستین شدیدأ درگیر میشه و ارزو میکنه هیچوقت دوباره اونو نبینه
غافل از اینکه سرنوشت چیز عجیبی رو براشون رقم زده ….
دانلود رمان
بخشی از رمان :دختر جز جیگر بزنی پاشو دیگ …. میخوای بازم دیر برسی ؟میدونی ساعت چنده ؟؟ساعت هفتو نیمه حالا خود دانی .. آهان زیر بالشمه پیدا ٬ _چییی؟؟هفتو نیم وای خاک تو موخم شد سیخ تو تختم نشستم این گوشی من کجاس پس اه ” باز این مامان من ساعتو خالی بسته خب بنده خدا حقم داره فکر کنم تنها سلاحی که بشه ۶شد …وااا ساعت ک منو بیدار کرد همینه دیگ تو همین فکرا بودمو چرت میزدم که باز صدای دادش بلند شد اصلا این مادر من استعداد خاصی تو هوار کشیدن داره … _نیلی پاشدی ؟؟یا بیام سراغت ؟؟ یه نگاه تو آیینه به اون قیافت هم بکن شانس اوردم دیدمت سکته نکردم!! _واا مگ من چمه ؟دختر به این نازی بانمکی ..یه کشو قوسی به بدنم دادمورفتم جلوآیینه…یاخوده خداچرا این شکلیم ؟؟!! موهام که بلنده و کمی فرو حالت داره نصفش توکش رو سرمه بقیشم یجوره وحشتناکی بهن ریختس اوه چشاامو.. دورش بخاطر ریملی که دیشب زده بودم حسابی سیاه شده رنگمم یکم پریده ینی شبیه آدم خوراشدم …جیم جلدی حولمو برداشتمو پریدم تو حموم یه دوش یه ربه گرفتموزدم بیرون از من بعیده آخه کمه کم دوساعتی تو حموم میمونم کلی مسخره بازی در میارمومیزنم زیر آوازبعله دیگ یه همچین آدمی هسم!! ولی خب الان وقتش نیس ترم جدیدتازه شروع شده و من تصمیم گرفتم دیگ از این ترم دیر نرسم
به کلاسا انقد دیر رفتم شرفم رفته کف پام کلأ دیگ نمیخوام همین یه ذره آبروهم رهسپار کنم بره..موهامو خشک کردمو سریع یه شلوار لوله طوسی با مانتو کوتاه مشکیومغنعه مشکی پوشیدم چهارتا شیوید موهم ریختم رو پیشونیم قیافم هی خوبه خودم راضیم بیشتر بهم میگن بانمکی پوستم سفیده ابروهام هلالی و کوتاه و کلفته بینیم کوتاهه و معمولی لبام قلوه ای نیسش ولی درازم نیس از بالا و پایین کمی بزرگه شانسم این بوده که چشام به خانواه مادریم رفته با یکم پنککوریمل ویکمی هم ٬٬ تقریبأ درشته با مژه های بلندو فر رنگشم که آبیه مثل عزیز جون مامانه مامانم رژقرمز همه چی عالی شد ماکه راضیم ایشالا دیگرانم راضی باشن خخخ خاک تو مخم! با این حرفام اوف ساعت داره هفت میشه کولموبرداشتم از اتاق زدم بیرون خونه ما تقریبأ
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%86%db%8c%d9%84%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۴.۲k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.