فیک عشق غمارباز
پارت۵
جونگ کوک: خدمتکارررررر
خدمتکار: بفرمایید اقا
جونگ کوک: به اون خدمتکار جدید بگو برام ویسکی بیاره تو اتاقم
خدمتکار: چشم
خانم گلوریا
گلوریا: بله
خدمتکار: اقا گفتن یه ویسکی براشون ببری
گلوریا : باشه
ویسکی رو برداشتم و رفتم سمت اتاق..............در زدم و رفتم داخل......دیدم رو تخت نشسته
جونگ کوک: بده من بعدم گمشو بیرون
گلوریا: احساس کردم حالش بده.................چیزی شده؟؟؟؟
جونگ کوک: بتوچه(همینجوری داشت مشروب میخورد) اگه الان بگم حالم بده میخوای چیکار کنی؟؟؟؟؟؟
گلوریا: ببین من نمیدونم چرا حالت بده ولی لطفا مشروب نخور
جونگ کوک: به تو هیچ ربطی نداره من چی میخورم چی نمیخورم...............برو بیرون
گلوریا: اومدم بیرون ولی در و نیمه باز گذاشتم و حرفاشو گوش دادم
جونگ کوک: رز من دوست داشتم اما تو هیچوقت حتی به من توجه هم نکردی تو همش میگی تهیونگ تهیونگ
گلوریا: یعنی بحث سر عشقه؟؟؟یعنی هی هچین ادمی میتونه عاشقم بشه؟؟؟
فلور: تو ظاهر بد جونگ کوک و دیدی اما اون مرد خوبیه....اگرم با تو اینکارو کرد بخاطر اینه که تو باعث شدی ببازه اون از باختن بدش میاد ازش متنفره یبار باخت اونم تو عشق دیگه طاقت باختنو نداره بخاطر همین اینکارو میکنه
گلوریا: همینجوری که داشتم حرف میزدم با خودم یهو یه زنه پشتم شروع به صحبت کردن کرد....................ببینید خانم من نمیدونم خوبه یا بد ولی در حق من بدی کرده
فلور: تو الان درک نمیکنی اما خودت یروز میفهمی.....میتونی بری
گلوریا: وقتی داشتم از پله ها پایین میومدم به حرفای اون زنه صبر کن اون....اون فلور بود😮چقدر تغییر کرده بود.................
رز: سلام بروبچ......سلام تهیونگ
شوگا و جیمین : سلام رز
تهیونگ: سلام
رز: چخبرا؟؟؟؟؟
جیمین: هیچ بیا ببین تتو هام خوب شده؟؟؟
رز: بازم تتو کردی.....بزار ببینم......هاااره خیلی قشنگه
جیمین: ببینم با سینه هات کاری کردی؟
رز: ای جیمین هنوزم همینجوری هستیا........نخیر من با بدنم کاری نمیکنم .
تهیونگ: خب جنسارو تحویل دادی؟
رز: اره.....پولشم همون موقع داد..............تهیونگ میگم فردا اقای کیم دعوتمون کرده میای مهمونی؟؟؟
تهیونگ: ارع میدونم.......شاید نیام با یه دختر قرار دارم
رز: هاا حالا کی هست؟؟؟
تهیونگ: من چه بدونم یکی از دوستام برام جورش کرده
رز: همچین دوستایی بدرد...
تهیونگ: دوستای منن به هیچکس مربوط نیس
رز: اوکی دوستای خودتن بدرد خودتم میخورن
شوگا: دهههه بسه دیگه همش دارین بحث میکنین......
شوگا: من برم خونه فعلا
برابچ: به سلامت
گلوریا: یعنی الان داره چیکار میکنه؟؟؟؟!!
بزار برم ببینم چیکار میکنه.......به منچه....اصلا هرکاری میخواد بکنه.......یهو یاد حرفای فلور افتادم...........پس میرم
رفتم اروم درو باز کردم دیدم کلی بطری خالی رو زمینه و خودشم رو صندلی ولو
جونگ کوک!¡!!!!
جونگ کوک: بازم که...ت..و..یی......مگه ....به.ت...نگ..فتم..نیای...تو..اتاق..م.(با حالت مستی)
گلوریا: بسه دیگه اینو بده به من
جونگ کوک: نمیدم برو بیرون
گلوریا: همین که گفتم.......بده به من ( با داد) میخوای بهم دست بزن هرکاری میخوای بکن اما الان فقط حرف حرف منه فهمیدی حالا هم بلندشو لباساتو عوض کنم بگیر بخواب انقدر مستی که دیگه داری میمیری
جونگ کوک: رز......من...دوس..ت....دارم.....
گلوریا: نمیدونم رز کیه اما هرکس هست واقعا افرین بهش چطور دلتورو برده خدا میدونه
لباساشو عوض کردم و بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت و دراز کشید اومدم بلندشم که....................
جونگ کوک: خدمتکارررررر
خدمتکار: بفرمایید اقا
جونگ کوک: به اون خدمتکار جدید بگو برام ویسکی بیاره تو اتاقم
خدمتکار: چشم
خانم گلوریا
گلوریا: بله
خدمتکار: اقا گفتن یه ویسکی براشون ببری
گلوریا : باشه
ویسکی رو برداشتم و رفتم سمت اتاق..............در زدم و رفتم داخل......دیدم رو تخت نشسته
جونگ کوک: بده من بعدم گمشو بیرون
گلوریا: احساس کردم حالش بده.................چیزی شده؟؟؟؟
جونگ کوک: بتوچه(همینجوری داشت مشروب میخورد) اگه الان بگم حالم بده میخوای چیکار کنی؟؟؟؟؟؟
گلوریا: ببین من نمیدونم چرا حالت بده ولی لطفا مشروب نخور
جونگ کوک: به تو هیچ ربطی نداره من چی میخورم چی نمیخورم...............برو بیرون
گلوریا: اومدم بیرون ولی در و نیمه باز گذاشتم و حرفاشو گوش دادم
جونگ کوک: رز من دوست داشتم اما تو هیچوقت حتی به من توجه هم نکردی تو همش میگی تهیونگ تهیونگ
گلوریا: یعنی بحث سر عشقه؟؟؟یعنی هی هچین ادمی میتونه عاشقم بشه؟؟؟
فلور: تو ظاهر بد جونگ کوک و دیدی اما اون مرد خوبیه....اگرم با تو اینکارو کرد بخاطر اینه که تو باعث شدی ببازه اون از باختن بدش میاد ازش متنفره یبار باخت اونم تو عشق دیگه طاقت باختنو نداره بخاطر همین اینکارو میکنه
گلوریا: همینجوری که داشتم حرف میزدم با خودم یهو یه زنه پشتم شروع به صحبت کردن کرد....................ببینید خانم من نمیدونم خوبه یا بد ولی در حق من بدی کرده
فلور: تو الان درک نمیکنی اما خودت یروز میفهمی.....میتونی بری
گلوریا: وقتی داشتم از پله ها پایین میومدم به حرفای اون زنه صبر کن اون....اون فلور بود😮چقدر تغییر کرده بود.................
رز: سلام بروبچ......سلام تهیونگ
شوگا و جیمین : سلام رز
تهیونگ: سلام
رز: چخبرا؟؟؟؟؟
جیمین: هیچ بیا ببین تتو هام خوب شده؟؟؟
رز: بازم تتو کردی.....بزار ببینم......هاااره خیلی قشنگه
جیمین: ببینم با سینه هات کاری کردی؟
رز: ای جیمین هنوزم همینجوری هستیا........نخیر من با بدنم کاری نمیکنم .
تهیونگ: خب جنسارو تحویل دادی؟
رز: اره.....پولشم همون موقع داد..............تهیونگ میگم فردا اقای کیم دعوتمون کرده میای مهمونی؟؟؟
تهیونگ: ارع میدونم.......شاید نیام با یه دختر قرار دارم
رز: هاا حالا کی هست؟؟؟
تهیونگ: من چه بدونم یکی از دوستام برام جورش کرده
رز: همچین دوستایی بدرد...
تهیونگ: دوستای منن به هیچکس مربوط نیس
رز: اوکی دوستای خودتن بدرد خودتم میخورن
شوگا: دهههه بسه دیگه همش دارین بحث میکنین......
شوگا: من برم خونه فعلا
برابچ: به سلامت
گلوریا: یعنی الان داره چیکار میکنه؟؟؟؟!!
بزار برم ببینم چیکار میکنه.......به منچه....اصلا هرکاری میخواد بکنه.......یهو یاد حرفای فلور افتادم...........پس میرم
رفتم اروم درو باز کردم دیدم کلی بطری خالی رو زمینه و خودشم رو صندلی ولو
جونگ کوک!¡!!!!
جونگ کوک: بازم که...ت..و..یی......مگه ....به.ت...نگ..فتم..نیای...تو..اتاق..م.(با حالت مستی)
گلوریا: بسه دیگه اینو بده به من
جونگ کوک: نمیدم برو بیرون
گلوریا: همین که گفتم.......بده به من ( با داد) میخوای بهم دست بزن هرکاری میخوای بکن اما الان فقط حرف حرف منه فهمیدی حالا هم بلندشو لباساتو عوض کنم بگیر بخواب انقدر مستی که دیگه داری میمیری
جونگ کوک: رز......من...دوس..ت....دارم.....
گلوریا: نمیدونم رز کیه اما هرکس هست واقعا افرین بهش چطور دلتورو برده خدا میدونه
لباساشو عوض کردم و بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت و دراز کشید اومدم بلندشم که....................
۱۲۳.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.