استاد من پارت

استاد من پارت ۱۵

____________________

_بیا بالا!

±نمیام، حرف برام در میارن

صدای پوزخند مضحکش حالمو بد میکرد ، از وقتی پاشو تو خونمون گذاشته هیج جا از دستش امنیت جانی ندارم ، تویه دانشگاه که طوری باهام رفتار میکنه که انگار طلب باباشو ازم میخواد ، تویه خونه هم که انگار برج زهرمار هی میره روی مخم...


_مثلا چه حرفی میخوان برات دربیارن؟ اصلا کی هستی که بخوان راجب حرف بزنن؟


±تو...تو...حق نداری اینطوری بامن رفتار کنی،به بابام میگم


_منو از اون پیرمرد میترسونی ؟بیا بالا اصلا حوصله ندارم سایا


±حق نداری به بابام بگی پیرمرد ، هرچی باشه از تو که بهتره
انگار برج زهرماری ، از پیر مردا هم بدتری

برای اولین بار تویه این چند روز گوشه لبش کمی بالا رفت و سرش رو به فرمون ماشین تکیه داد


_به جایی رسیدم که یه جغله بچه ۱۸ساله هرچی از دهنش دربیاد بهم بگه..


±اولن جغله بچه ۱۸ ساله نیستم و ۱۹ سالمه دومندش هرچی میگم راسته ، هرکیم تا به حال بهت نگفته فقط به خاطر اینه که ازت میترسه ، اینقدر مثل هیولایی که بقیه مثل چی ترسشون میگیره ازت

سرش رو از روی فرمون برداشت و با لحنی که کنی شیطنت داخلش بود گفت

_چطوره یکمم تورو بترسونم؟ اینطوری یاد میگیری مطیع باشی


±نه ممنون لازم نکرده


—تا کی میخوای بیرون وایسی؟ بیا بریم دیگه

±دلم میخواد پیاده بیام


_بیا بشین میخوام ببرمت یه جایی
دیدگاه ها (۰)

استاد من پارت ۱۶از سر کنجکاوی جلوتر رفتم و در را باز کردم و ...

پارت ۳۸خانم وکیل همینطور که ترسیده بودم یدفعه تویه بغل ینفر ...

پارت ۳۷خانم وکیلاز خواب بیدار شدم ، هوا تاریک بود ، نگاهم به...

پارت ۳۶خانم وکیلجوابم رو نداد منم ساکت شدم ، تا اینکه بعد از...

خون آشام عزیز (63)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط