کتابدردسرساز

#کتاب_دردسر_ساز

#پارت_12


نوشته بود...

((خودتون خواستین)) :))

برای چی استیکر خنده؟ بعد نوشته بود:

((از طرف یه دوست خوب))

نامه انگار با خون نوشته شده بود.

به یکی از پلیسا گفتم:(( این جسد ها رو به مرلین نشون میدید؟))

پلیس:اگه بتونیم تشخیص بدیم کین لازم نیست ‌وگرنه باید نشون بدیم

_ خدا کنه پیدا شه!

کیفمو از کلبه برداشتم. و خرید های ارسلانو بردم خونه گذاشتم و بعدش رفتم خونه مرلین کتابارو گذاشتم. بعد رفتم پیش مرلین.....مرلین اصلا تو باغ نبود هر چی صداش کردم جواب نمیداد....
دیدگاه ها (۰)

#کتاب_دردسر_ساز#پارت_13 یهو یاد عموم و زن عموم افتادم..اونا ...

#کتاب_دردسر_ساز#پارت_14مرلین هم یا گریه میکرد یا میخوابید تو...

#کتاب_دردسر_ساز #پارت_11واقعا نمیدونستم چی بگم...یکی از پایس...

#کتاب_دردسر_ساز #پارت_9گوشمو چسبوندم به در صدار گریه میومد.....

دختر سایهPart=17رفتیم به سمت کافه نشستیم کنار چان و هر کس سف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط