پارت
پارت ۳۴
خانم وکیل
فکش سخت شد ولی چیزی نگفت که با شرارت ادامه دادم
±خیال کردی نمیدونم چند بار مچش رو گرفتی اما به هر بهانه ای دست به سرت کرده؟ من از همچیز زندگی تو خبر دارم همونطوری که تو هر هفته میای و سراغ زندگیه منو از اینو اون میگیری ، اینقدر آدمای مختلف نفرست دم خونم ، اینقدر برام چیزای عجیب غریبو پست نکن بیارن دم خونم
خودشه ، بلاخره تونستم بگمش...
_از کجا معلوم کار من بوده باشه؟
±درست میگی تو اینهمه احمق نیستی که بخوای با نام و نشونت برای من چیزی بفرستی یا سراغم رو از کسی بگیری..
اما خب یه نفر میخواد اینطور باشه ، راستی حواست به نامزدت باشه ، بهش بگو اگه میخواد بفهمه تویه کدوم واحدم و کی میرم و میام ،کافیه فقط از خودم سوال کنه همین
با اخم گفت:
_سه نا اومده سراغ تورو گرفته؟
±اره ، هفته پیش یه مردی رو فرستاده بود آمار من رو بگیره
تویه دوربین که نگاه کردم متوجه شدم یکی از فامیلاشونه قیافش برام آشنا بود فکر که کردم یادم اومد تویه مراسم ازدواجمون دیده بودمش
_بهش میگم دیگه فوضولی نکنه تو زندگیت ، البته بخاطر اون شب شاید عصبانی شده بود بخاطر همین اینکا..
±نه ! قبل از اون شب بود...دقیقا یک هفته قبلش بود!
_بهش رسیدگی میکنم...
±لطف میکنی..
ـــــــــــــ ـــــــــــــ
مینهو: سفر خوش میگذره؟
±اره خوبه...
مینهو: چرا اینقد بی ذوقی ؟ من جای تو بودم میپریدم هوا میگفتم وای داداش جونم وای قربون روی ماهت بشم خیلی خوبه خیلی خوش میگذره مرسی زنگ زدی حالمو بپرسی اونوقت تو یه سلامی رو هم بزور به من میدی؟
خانم وکیل
فکش سخت شد ولی چیزی نگفت که با شرارت ادامه دادم
±خیال کردی نمیدونم چند بار مچش رو گرفتی اما به هر بهانه ای دست به سرت کرده؟ من از همچیز زندگی تو خبر دارم همونطوری که تو هر هفته میای و سراغ زندگیه منو از اینو اون میگیری ، اینقدر آدمای مختلف نفرست دم خونم ، اینقدر برام چیزای عجیب غریبو پست نکن بیارن دم خونم
خودشه ، بلاخره تونستم بگمش...
_از کجا معلوم کار من بوده باشه؟
±درست میگی تو اینهمه احمق نیستی که بخوای با نام و نشونت برای من چیزی بفرستی یا سراغم رو از کسی بگیری..
اما خب یه نفر میخواد اینطور باشه ، راستی حواست به نامزدت باشه ، بهش بگو اگه میخواد بفهمه تویه کدوم واحدم و کی میرم و میام ،کافیه فقط از خودم سوال کنه همین
با اخم گفت:
_سه نا اومده سراغ تورو گرفته؟
±اره ، هفته پیش یه مردی رو فرستاده بود آمار من رو بگیره
تویه دوربین که نگاه کردم متوجه شدم یکی از فامیلاشونه قیافش برام آشنا بود فکر که کردم یادم اومد تویه مراسم ازدواجمون دیده بودمش
_بهش میگم دیگه فوضولی نکنه تو زندگیت ، البته بخاطر اون شب شاید عصبانی شده بود بخاطر همین اینکا..
±نه ! قبل از اون شب بود...دقیقا یک هفته قبلش بود!
_بهش رسیدگی میکنم...
±لطف میکنی..
ـــــــــــــ ـــــــــــــ
مینهو: سفر خوش میگذره؟
±اره خوبه...
مینهو: چرا اینقد بی ذوقی ؟ من جای تو بودم میپریدم هوا میگفتم وای داداش جونم وای قربون روی ماهت بشم خیلی خوبه خیلی خوش میگذره مرسی زنگ زدی حالمو بپرسی اونوقت تو یه سلامی رو هم بزور به من میدی؟
- ۱.۴k
- ۰۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط