عشق سیاه و سفید+ پارت اخر+
عشق سیاه و سفید+ پارت اخر+
(از زبان سونگ مین)
دیگه همه چی تموم شده بود ،دیگه حتی فرصت اینو ندارم که بغلش کنم و گریه کنم تو بغلش ،دوباره بریم زیر بارون و کلی بازی کنیم ،با سگمون بازی کنیم ،حاضر بودم حتی واسه بد اخلاقیاش هم پیشش باشه انقدر منو بزنه که نفسم بالا نیاد ولی کنارش باشم
داشتم میدیدمش که داره گریه میکنه
جونگ کوک ،من این نامه رو برای ت می نویسم :من کیم سونگ مین عاشقت بودم و هستم و خواهم بود حتی اگه کنارت نباشم
الان میدونم داری گریه میکنی و داد و فریاد وعی اینو بدون گریه هیچ تاثیری نداره پس خودتو اذیت نکن ای عزیز ترینم
من همیشه در کنار تو خواهم بود و ترکت نمیکنم ،میدونم الان همتون حالتون بده چون من دیگه در کنارتون نیستم ولی اینو بدون همیشه در قلبتون میمونم ،به جین هم بگو مراقب صورت نازت باش ای قشنگم و جیهوپ که مثل برادرمه بگو تو هنوز همون سنجاب کوچولوی خودمی و با هیچ کس عوضت نمیکنم ،جیمین یا موچی کیوتم بگو تو هنوز همون جوجه خودمی مواظب چشمات باش ،نامجون خوشتیپ و خوشگل مراقب بدنت باش ،و اما تهیونگ با اینکه خیلی بهم بدی کرد اما هنوز برای من همون ببر کوچولوی شیطونه بهش بگو مامانم تورو بیشتر از من دوست داشت پس مراقب مامانم باش
و اما خودت ای عزیز ترینم ،جونگ کوک همیشه در قلبم میمونی و حاضرم برای اینکه یه بار دیگه تو بغلت بمونم جونمم فدات کنم ،الان همتون توی بیمارستان دارید گریه میکنید ،حتی میتونم ببینمت که از روی تخت بلندم کردی و منو تو بغل خودت گرفتی و داری گریه میکنی
ولی اینو بدون من هیچ موقع بر الیح تو نبودم و نخاهم بود ،الانم باید مراقب مادرم باشی میدونم اونم الان داره جیغ و داد میکنه ولی مواظبش باش،راستی جی هون رو هم از طرف من ببوس چون دیگه نمیتونم ببوسمش
عاشقتم خرگوش من .....
(از زبان کوک)
سونگ مین ،توروخدا چشماتو باز کن ،توروخدا مگه قول ندادی تنهام نزاری ها پس چی شد چرا ها چرا چشماتو باز کن عروسک من ،چشماتو باز کن تک ستاره اسمونم من بدون تو نمیتونم(با گریه و داد)
(بعد از مراسم خاک سپاری)
رفتم خونه و همه خدمتکارا لباس مشکی پوشیده بودن
سرپرست چو:الان خونه بدون خانم دیگه هیچ صفا ای نداره ،انگار یه چیزی تو خونه کمه ،اقا خانم اخرین حرفی که به من زدن گفتن وقتی که مردم مراقب شما باشم و مثل پسرم ازتون مراقبت کنم و گفت من تاحالا نخاستم دل جونگ کوک رو بشکنم و گفت شما خیلی دل نازکید و همه رو میبخشید ، پس ازتون یه درخاستی دارم ،میشه من برگردم پیش مادر پیرم فک نمیکنم تو این خونه دیگه نیازی به من باشه
جونگ کوک:سگم کجاست،پسرم حالش خوبه،همه ترکم کردن توهم میتونی بری ممنونم ازت با بقیه هم تصویه حساب میکنم میتونن برن
(پایان)
۱۴۰۱/۲/۷
(این فیک هم تموم شد )
(از زبان سونگ مین)
دیگه همه چی تموم شده بود ،دیگه حتی فرصت اینو ندارم که بغلش کنم و گریه کنم تو بغلش ،دوباره بریم زیر بارون و کلی بازی کنیم ،با سگمون بازی کنیم ،حاضر بودم حتی واسه بد اخلاقیاش هم پیشش باشه انقدر منو بزنه که نفسم بالا نیاد ولی کنارش باشم
داشتم میدیدمش که داره گریه میکنه
جونگ کوک ،من این نامه رو برای ت می نویسم :من کیم سونگ مین عاشقت بودم و هستم و خواهم بود حتی اگه کنارت نباشم
الان میدونم داری گریه میکنی و داد و فریاد وعی اینو بدون گریه هیچ تاثیری نداره پس خودتو اذیت نکن ای عزیز ترینم
من همیشه در کنار تو خواهم بود و ترکت نمیکنم ،میدونم الان همتون حالتون بده چون من دیگه در کنارتون نیستم ولی اینو بدون همیشه در قلبتون میمونم ،به جین هم بگو مراقب صورت نازت باش ای قشنگم و جیهوپ که مثل برادرمه بگو تو هنوز همون سنجاب کوچولوی خودمی و با هیچ کس عوضت نمیکنم ،جیمین یا موچی کیوتم بگو تو هنوز همون جوجه خودمی مواظب چشمات باش ،نامجون خوشتیپ و خوشگل مراقب بدنت باش ،و اما تهیونگ با اینکه خیلی بهم بدی کرد اما هنوز برای من همون ببر کوچولوی شیطونه بهش بگو مامانم تورو بیشتر از من دوست داشت پس مراقب مامانم باش
و اما خودت ای عزیز ترینم ،جونگ کوک همیشه در قلبم میمونی و حاضرم برای اینکه یه بار دیگه تو بغلت بمونم جونمم فدات کنم ،الان همتون توی بیمارستان دارید گریه میکنید ،حتی میتونم ببینمت که از روی تخت بلندم کردی و منو تو بغل خودت گرفتی و داری گریه میکنی
ولی اینو بدون من هیچ موقع بر الیح تو نبودم و نخاهم بود ،الانم باید مراقب مادرم باشی میدونم اونم الان داره جیغ و داد میکنه ولی مواظبش باش،راستی جی هون رو هم از طرف من ببوس چون دیگه نمیتونم ببوسمش
عاشقتم خرگوش من .....
(از زبان کوک)
سونگ مین ،توروخدا چشماتو باز کن ،توروخدا مگه قول ندادی تنهام نزاری ها پس چی شد چرا ها چرا چشماتو باز کن عروسک من ،چشماتو باز کن تک ستاره اسمونم من بدون تو نمیتونم(با گریه و داد)
(بعد از مراسم خاک سپاری)
رفتم خونه و همه خدمتکارا لباس مشکی پوشیده بودن
سرپرست چو:الان خونه بدون خانم دیگه هیچ صفا ای نداره ،انگار یه چیزی تو خونه کمه ،اقا خانم اخرین حرفی که به من زدن گفتن وقتی که مردم مراقب شما باشم و مثل پسرم ازتون مراقبت کنم و گفت من تاحالا نخاستم دل جونگ کوک رو بشکنم و گفت شما خیلی دل نازکید و همه رو میبخشید ، پس ازتون یه درخاستی دارم ،میشه من برگردم پیش مادر پیرم فک نمیکنم تو این خونه دیگه نیازی به من باشه
جونگ کوک:سگم کجاست،پسرم حالش خوبه،همه ترکم کردن توهم میتونی بری ممنونم ازت با بقیه هم تصویه حساب میکنم میتونن برن
(پایان)
۱۴۰۱/۲/۷
(این فیک هم تموم شد )
۹۴.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.