اهوی من
اهوی من
پارت ۵۴
وقتی اهو این صحنه رو دید یک داد بلند زد ک با دادش اراد غزل پارسا پرت شدن خوردن به دیوار و شیشه هایی خونه همه ریختن و هرچی خونه تو اون محل بود شیشه هاشون شکستن
اراد:اهووو اروم باش نفس عمیق بکش
اهو:اراد من الان چیکار کردم (باگریه
اراد:هیچی بیبی گریه نکن بیا بغلم
اهو رفت تو بغل اراد
پلیس ها امدن پارسا اراد رفتن یک جوری اون پلیس هارو پیچوندن رفتن زنگ زد به پیام(همون مرد ک تو پارت ۱۷ به اراد زنگ زد گفت در خطرین)
اراد:الو پیام کجایی
پیام:الو سلام خونم چطور؟
اراد:برو یکی رو بیار شیشه هایی خونه رو عوض کنه
پیام:چرا چیشده؟
اراد:اهو یک دادی زد ک کل شیشه هایی محل ریخت پایین خونه ک خودمون ک کلا همه چیزش ریخته بهم زود بیا
پارسا:اهو چته هاا برای چی اینجوری میکنی(باداد)
اهو:سرم داد نزن(با بغض
پارسا:مثل این بچه ها حسودی میکنی اصلا به توچه ک من با غزلم
اهو:راست میگی به من چه وبلند شد رفت
غزل: پارسا حرف خوبی بهش نزدی گناه داره
پارسا:خب نگاه چیکار میکنه
غزل:خب بهش حق بده تازه باباشو پیدا کرده نمخواد یکی دیگ کنار باباش باشه
پارسا: خودم بعدن از دلش درمیارم
شب شد پیام امد شیشه هایی خونه رو تعمیر کرد رفت برای شام همه صدام زدن ولی نرفتم دلم میخواست تنها باشم تو خودم جمع شده بودم ک غزل امد
غزل:نیومدی شام برات غذاتو اوردم
اهو:گشنم نیست
غزل:هست
رفت پیش اهو دست هایی اهو رو گرفت
غزل:اگه نمخوای من پیش بابات باشم میرم جهنم شهر خودمون
اهو:بابامو دوست داری؟
غزل:اره دوسش دارم
اهو:میگم اگه با پارسا ازدواج کنی منو ک فراموش نمکنی
غزل:دورت بگردم چرا فراموشت کنم تو بهترین دوستمی
اهو:میگم اگه زن پارسا بشی برام خوراکی میخری
غزل:اره میخرم
غزل امد بیرون رنگ صورتش زرد شده بود
پارسا:غزل خوبی چت شده؟
اراد:اهو کاریت کرد؟
غزل:حس میکنم اون اهو نیست.....
پارت ۵۴
وقتی اهو این صحنه رو دید یک داد بلند زد ک با دادش اراد غزل پارسا پرت شدن خوردن به دیوار و شیشه هایی خونه همه ریختن و هرچی خونه تو اون محل بود شیشه هاشون شکستن
اراد:اهووو اروم باش نفس عمیق بکش
اهو:اراد من الان چیکار کردم (باگریه
اراد:هیچی بیبی گریه نکن بیا بغلم
اهو رفت تو بغل اراد
پلیس ها امدن پارسا اراد رفتن یک جوری اون پلیس هارو پیچوندن رفتن زنگ زد به پیام(همون مرد ک تو پارت ۱۷ به اراد زنگ زد گفت در خطرین)
اراد:الو پیام کجایی
پیام:الو سلام خونم چطور؟
اراد:برو یکی رو بیار شیشه هایی خونه رو عوض کنه
پیام:چرا چیشده؟
اراد:اهو یک دادی زد ک کل شیشه هایی محل ریخت پایین خونه ک خودمون ک کلا همه چیزش ریخته بهم زود بیا
پارسا:اهو چته هاا برای چی اینجوری میکنی(باداد)
اهو:سرم داد نزن(با بغض
پارسا:مثل این بچه ها حسودی میکنی اصلا به توچه ک من با غزلم
اهو:راست میگی به من چه وبلند شد رفت
غزل: پارسا حرف خوبی بهش نزدی گناه داره
پارسا:خب نگاه چیکار میکنه
غزل:خب بهش حق بده تازه باباشو پیدا کرده نمخواد یکی دیگ کنار باباش باشه
پارسا: خودم بعدن از دلش درمیارم
شب شد پیام امد شیشه هایی خونه رو تعمیر کرد رفت برای شام همه صدام زدن ولی نرفتم دلم میخواست تنها باشم تو خودم جمع شده بودم ک غزل امد
غزل:نیومدی شام برات غذاتو اوردم
اهو:گشنم نیست
غزل:هست
رفت پیش اهو دست هایی اهو رو گرفت
غزل:اگه نمخوای من پیش بابات باشم میرم جهنم شهر خودمون
اهو:بابامو دوست داری؟
غزل:اره دوسش دارم
اهو:میگم اگه با پارسا ازدواج کنی منو ک فراموش نمکنی
غزل:دورت بگردم چرا فراموشت کنم تو بهترین دوستمی
اهو:میگم اگه زن پارسا بشی برام خوراکی میخری
غزل:اره میخرم
غزل امد بیرون رنگ صورتش زرد شده بود
پارسا:غزل خوبی چت شده؟
اراد:اهو کاریت کرد؟
غزل:حس میکنم اون اهو نیست.....
۵.۹k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.