سرنوشت
#سرنوشت
#Part۹۰
ازین پهلو به اون پهلو شدم که تهیونگ با چشمای باز داشت نگام میکرد یهو نگاشو ازم گرف و به سقف خیره شد بعد از چند ثانیه چشماشو بست دستش دقیقا کنار دستم بود منم چشمامو بستم تازه چشمان گرم شده بود که یهو دستمو تو دستش گرفت احساس خوبی داشتم گرمای دستش از خود بی خودم کرده بود چقد من به این مرد وابسته شده بودم تمام حرکاتش برام خوشایند بود چه نگاه کردناش مهربونیاش لحنای مختلفی که داشت همه چیز این این مردو دوس داشتم ایا میشد برای همیشه مال من بشه عشق من پاکه پاک تر از اب دریا فقط برا خودش میخاستمش نه برای پول و مقامش نه برای قیافه دختر کشش برا قلب مهربونش برا وجود نازنینش
باهمین فکرا مشغول بودم که نفهمیدم کی خوابم برد با حس دستی روی موهام خوابم پرید چشمامو نیمه باز کردم تهیونگ داشت موهامو نوازش میکرد متوجه نشد بیدار شدم درگوشم گفت
ــ خانوم خرسه نمیخای بیدار شی
نفساش تو گوشم اکو میشد گرمی نفسش گوشم میخورد مومورم شده بود سرمو بالا اوردمو گفتم
.: بیدارم
نیم خیز شدو لپمو کشیدو گفت
ــ صبخیر خانوم کوچولو
.: صبخیر
ــ پاشو که امروز قراره حسابی خوش بگذرونیم
گنگ پرسیدم
.: چه خوش گذرونی
ــ بریم میفهمی پاشو دیگه
ازجام بلند شدم و سمت حموم رفتم یه دوش 20دیقه ای گرفتمو لباسمو همونجا پوشیدم و جلوی اینه نشستم و مشغول خشک کردن موهام شدم تهیونگ داشت با گوشیش ور میرفت یهو سرشو بالا اوردو سمتم اومد دستاشو رو شونه هام گذاشت خم شدو گوشمو اروم نوازش کردو گفت
ــ میدونی گوشات جون میده برا چی
چشمامو ریز کردمو گفتم
.: برا چی
ـــ جون میده برا گاز گرفتن
.: بی ادب
ــ مگه چی گفتم
.: هیچی بابا بیخیال
از جام بلند شدم کیفمو برداشتم از هتل اومدیم بیرون....
#Part۹۰
ازین پهلو به اون پهلو شدم که تهیونگ با چشمای باز داشت نگام میکرد یهو نگاشو ازم گرف و به سقف خیره شد بعد از چند ثانیه چشماشو بست دستش دقیقا کنار دستم بود منم چشمامو بستم تازه چشمان گرم شده بود که یهو دستمو تو دستش گرفت احساس خوبی داشتم گرمای دستش از خود بی خودم کرده بود چقد من به این مرد وابسته شده بودم تمام حرکاتش برام خوشایند بود چه نگاه کردناش مهربونیاش لحنای مختلفی که داشت همه چیز این این مردو دوس داشتم ایا میشد برای همیشه مال من بشه عشق من پاکه پاک تر از اب دریا فقط برا خودش میخاستمش نه برای پول و مقامش نه برای قیافه دختر کشش برا قلب مهربونش برا وجود نازنینش
باهمین فکرا مشغول بودم که نفهمیدم کی خوابم برد با حس دستی روی موهام خوابم پرید چشمامو نیمه باز کردم تهیونگ داشت موهامو نوازش میکرد متوجه نشد بیدار شدم درگوشم گفت
ــ خانوم خرسه نمیخای بیدار شی
نفساش تو گوشم اکو میشد گرمی نفسش گوشم میخورد مومورم شده بود سرمو بالا اوردمو گفتم
.: بیدارم
نیم خیز شدو لپمو کشیدو گفت
ــ صبخیر خانوم کوچولو
.: صبخیر
ــ پاشو که امروز قراره حسابی خوش بگذرونیم
گنگ پرسیدم
.: چه خوش گذرونی
ــ بریم میفهمی پاشو دیگه
ازجام بلند شدم و سمت حموم رفتم یه دوش 20دیقه ای گرفتمو لباسمو همونجا پوشیدم و جلوی اینه نشستم و مشغول خشک کردن موهام شدم تهیونگ داشت با گوشیش ور میرفت یهو سرشو بالا اوردو سمتم اومد دستاشو رو شونه هام گذاشت خم شدو گوشمو اروم نوازش کردو گفت
ــ میدونی گوشات جون میده برا چی
چشمامو ریز کردمو گفتم
.: برا چی
ـــ جون میده برا گاز گرفتن
.: بی ادب
ــ مگه چی گفتم
.: هیچی بابا بیخیال
از جام بلند شدم کیفمو برداشتم از هتل اومدیم بیرون....
۳.۲k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.