پارت

#پارت214

چند ماهی از آخرین باری که دیده بودش میگذشت !
با خودش که دیگر تعارف نداشت !
حسی وجودش را قلقلک میداد !
مثلا اینکه اورا ببیند.
ولی نمیتوانست ...
پرده را انداخت و روی کاناپه جلوی تلویزیون نشست .
به روزبه خیره شد!
جلوی تلویزیون دراز کشیده بود و ظرف تخمه را روی شکمش گذاشته بود !
ی دستش با گوشی مشغول بود و با دست دیگرش در حال تخمه خوردن...
پوفی کشید و به جلو خم شد.
یکی از کوسن ها را برداشت و به طرفش پرتاب کرد.

_با کی چت میکنی؟

روزبه سرجایش نشت و گفت :

_با عمت !
مگه مرض داری؟

فرشید چشم هایش را گرد کرد.

_هوی من رو عمم غیرت دارم.

روزبه باز دراز کشید .

–به ی ورم .

فرشید چشم هایش را جمع کرد.

_جدیدا بی ادب شدیا !

روزبه محلش نگذاشت .
جلو رفت و بالاسرش آرام خم شد و به صفحه ی چتش خیره شد.

"طبقه هم کف"

یک تای ابرویش را بالا انداخت و به یکی از پی ام هایش نگاه کرد.

_به من مربوط نمیشه باید منو ببری وگرنه میام به همه میگم !
اول از همه هم ب بهنام میگم...

روزبه_اذیت نکن دیگ مهری!

فرشید بلند گفت:

_مهری؟؟؟؟؟
...
دیدگاه ها (۱)

#پارت215روزبه سر جایش نشست و با اخم به فرشید نگاه کرد._بعضی ...

#پارت216 چه خوب شد اومدیا !حوصلم خیلی سر رفته بود.مهری خندید...

_fr4._:#پارت212با رعنا و مرتضی خداحافظی کرد و شهان را به دست...

#پارت211_پاشو ببینم ،خجالت نمیکشه ، دومتر قدشه ، عین دخترا و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط