fr

_fr4._:
#پارت212

با رعنا و مرتضی خداحافظی کرد و شهان را به دست فاطمه داد!

_توقع نداری که پشت فرمونم بغل بگیرمش؟

فاطمه_اییییش از خداتم باشه...

مرتضی_دیگ نگم هااااا ، دفعه دیگ اگه بخوای ایقد دیر بیای ، زودم برگردی اصلا حق نداری بیای!

روزبه دستش را روی چشمش گذاشت وگفت :

_به روی چشمم پدر امر دیگه ای؟

+برو به سلامت بابا !
مراقب خودت باش.

کنار رعنا ایستاد و آرام گفت:

_اون حرفای توی آشپزخونه بین خودمون میمونه دیگ ؟

رعنا چشمکی زد و گفت :

_خیالت تخت گل پسرم!

...
ساعت نزدیک به چهار بود و هنوز فاطمه را به خانه نرسانده بود .

_دیرته ماشین میگیرم خودم میرم!

+نه خودم میرسونمت.

گوشی اش را به دست فاطمه داد وگفت :

_فرشید و بگیر من حواسم ب جادس!

فاطمه گوشی را گرفت و قفلش را باز کرد!

_یه پیام از طرف طبقه هم کف داری!!!!
واااااا داداش طبقه هم کف چیه؟؟؟؟؟

روزبه با نهایت سرعتی که از دست هایش انتظار داشت ، گوشی را از دست فاطمه بیرون کشید !

_هیچی بابا ی رفیق قد کوتاه دارم این سیوش کردم ، خودم میگیرم فرشیدو!!

فاطمه با تعجب گفت :

_وا خو چته حالا!
بعدشم صد دفعه برادر من !
دوستات کوتاه نیستن ، تو زیادی درااااازی!

روزبه بلند خندید و گفت:

_نه استثنا این یکی واقعا کوتاس!

+ به هرحال این تویی که همه رو کوتاه میبنی!

روزبه نفسش را آرام بیرون داد !
واقعا که بخیر گذشته بود.

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت214چند ماهی از آخرین باری که دیده بودش میگذشت !با خودش...

#پارت215روزبه سر جایش نشست و با اخم به فرشید نگاه کرد._بعضی ...

#پارت211_پاشو ببینم ،خجالت نمیکشه ، دومتر قدشه ، عین دخترا و...

_fr4._:#پارت210 _بیا اینجا بشین قشنگ واسم توضیح بده ببینم!رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط