اسم: چرا من
اسم: چرا من
پارت ۴۵
لونا: جئون چیکار می کنی
جئون: کتاب می خونم........می خوای بخونیش
لونا: هوم معلومه......... ولی الان نه
لونا رفت روی کاناپه دراز کشید سرش روی پای جئون گذاشت جئون آروم داشت کتاب می خوند دستاش روی موهای لونا کشید دوباره غرق کتاب شد .... از لونا پرسید
جئون: پرنسس امروز هوا بارانی چطور یکم قدم بزنیم
لونا: ..................
جئون: نمی خوای چیزی بگی
لونا: ..................
جئون: عشقم.............
ویو جئون: چرا جواب نمی ده بهش نگاه کردم که خوابیده آروم یکی از پتو که روی کاناپه بود روش انداختم دوباره شروع کردم کتاب خوندن که صدای باران اومد دوباره داشت بارون می یومد کتاب خوندن ادامه دادم که رعد برق تندی زد این باعث شد لونا بترسه و بیدار شه وقتی ببدار شد سریع پرید بغلم
لونا: صدای چی بود ( خابالو ترسیده)
جئون: باران داره میاد
لونا: اوهوم ......خوابم میاد
جئون: چرا این روزا اینقدر می خوابی
لونا: یاااااااااا ...... بزار بخوابم
جئون: باشه بخواب جیغ جیغو
لونا: شنیدما
لونا دوباره خوابید تقریباً ۲ ساعت گذشت که جئون از کتاب خوند دست برداشت به لونا نگاه کرد که هنوز داخل بغلش خواب بود
جئون: لونا .....لونا عزیزم پاشو
لونا: هوم ..الان پا میشم
وقتی لونا پا شد یهو از حال رفت که ................................................
پارت ۴۵
لونا: جئون چیکار می کنی
جئون: کتاب می خونم........می خوای بخونیش
لونا: هوم معلومه......... ولی الان نه
لونا رفت روی کاناپه دراز کشید سرش روی پای جئون گذاشت جئون آروم داشت کتاب می خوند دستاش روی موهای لونا کشید دوباره غرق کتاب شد .... از لونا پرسید
جئون: پرنسس امروز هوا بارانی چطور یکم قدم بزنیم
لونا: ..................
جئون: نمی خوای چیزی بگی
لونا: ..................
جئون: عشقم.............
ویو جئون: چرا جواب نمی ده بهش نگاه کردم که خوابیده آروم یکی از پتو که روی کاناپه بود روش انداختم دوباره شروع کردم کتاب خوندن که صدای باران اومد دوباره داشت بارون می یومد کتاب خوندن ادامه دادم که رعد برق تندی زد این باعث شد لونا بترسه و بیدار شه وقتی ببدار شد سریع پرید بغلم
لونا: صدای چی بود ( خابالو ترسیده)
جئون: باران داره میاد
لونا: اوهوم ......خوابم میاد
جئون: چرا این روزا اینقدر می خوابی
لونا: یاااااااااا ...... بزار بخوابم
جئون: باشه بخواب جیغ جیغو
لونا: شنیدما
لونا دوباره خوابید تقریباً ۲ ساعت گذشت که جئون از کتاب خوند دست برداشت به لونا نگاه کرد که هنوز داخل بغلش خواب بود
جئون: لونا .....لونا عزیزم پاشو
لونا: هوم ..الان پا میشم
وقتی لونا پا شد یهو از حال رفت که ................................................
۱.۲k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.