با رایا به سمت اتاقم رفتیم که رایا در رو برام باز کرد واق
با رایا به سمت اتاقم رفتیم که رایا در رو برام باز کرد واقعا اتاق قشنگی بود
رایا:اینجا اتاق توع و لباست هم رو تخته اگر سوالی داشتی از من بپرس
ا.ت:مرسی عزیزم
رایا سری تکون داد و رفت من هم رفتم تو و روی تخت رو نگاه کردم که دیدم ی لباس خدمتکاری روشه خیلی کوتاه بود مطمئنم قراره خیلی با این لباس کار برام سخت شه اوف بیخیال رفتم سمت تخت و خواستم دراز بکشم که یکی از خدمتکار ها اومد تو
خدمتکار:ارباب گفت بری به اتاقشون
ا.ت:باشه الان میام
خدمتکار رفت منم پا شدم رفتم بیرون از اتاق و به سمت همون اتاقی که شوگا رفته بود رفتم و در زدم بعد از گفتن بیا تو در رو باز کردم
شوگا:از الان کارت شروع میشه پس برو لباست رو بپوش و برام شام درست کن
ا.ت:چشم راستی میشه بعد از این که شام رو درست کردم برم تو حیاط
شوگا:باشه اما فکر فرار به سرت نزنه
ا.ت:ممنونم
رفت بیرون و به سمت آشپزخونه رفتم وسایل لازم رو برداشتم و شروع کردم به درست کردن غذا ی مورد نظر بعد از چند ساعت غذا آماده شد غذا رو تو ی سینی گزاشتم و به سمت اتاق شوگا رفتم در رو باز کردم و...
حمایتتتتت❤
رایا:اینجا اتاق توع و لباست هم رو تخته اگر سوالی داشتی از من بپرس
ا.ت:مرسی عزیزم
رایا سری تکون داد و رفت من هم رفتم تو و روی تخت رو نگاه کردم که دیدم ی لباس خدمتکاری روشه خیلی کوتاه بود مطمئنم قراره خیلی با این لباس کار برام سخت شه اوف بیخیال رفتم سمت تخت و خواستم دراز بکشم که یکی از خدمتکار ها اومد تو
خدمتکار:ارباب گفت بری به اتاقشون
ا.ت:باشه الان میام
خدمتکار رفت منم پا شدم رفتم بیرون از اتاق و به سمت همون اتاقی که شوگا رفته بود رفتم و در زدم بعد از گفتن بیا تو در رو باز کردم
شوگا:از الان کارت شروع میشه پس برو لباست رو بپوش و برام شام درست کن
ا.ت:چشم راستی میشه بعد از این که شام رو درست کردم برم تو حیاط
شوگا:باشه اما فکر فرار به سرت نزنه
ا.ت:ممنونم
رفت بیرون و به سمت آشپزخونه رفتم وسایل لازم رو برداشتم و شروع کردم به درست کردن غذا ی مورد نظر بعد از چند ساعت غذا آماده شد غذا رو تو ی سینی گزاشتم و به سمت اتاق شوگا رفتم در رو باز کردم و...
حمایتتتتت❤
۱۱.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.