سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part11
یونگی:بلند شدم و رفتم سمت اتاقش
درو باز کردم و رفتم تو.
ا.ت:دراز کشیده بودم روی تخت..
که با باز شدن در سریع نشستم روی تخت
یونگی:دلت میخواد بری دانشگاه؟
ا.ت:با ذوق سرمو بالا پایین کردم
یونگی:فردا باهم میریم.
البته با من میری با خودم برمیگردی
وای به حالت اگه بفهمم چیزی به کسی گفتی
یا دنبال راه فراری فهمیدی؟
ا.ت:نه نه ق.قول میدم
ممنونم‹:
یونگی:سرمو تکون دادم
از اتاق رفتم بیرون.
جیمین مواظبش باش باید برم خونش
جیمین:خونه کی؟
یونگی:ا.ت لباسا و وسایلاشو بیارم
جیمین:ببینم نکنه میخوای ببریش دانشگاه؟
یونگی:باریکلا.
جیمین:وادفففففف ببینم دیوانه شدی؟
یونگی:این دختر لیان عوضیه
دختر مافیا میفهمی؟
یونگی:نمیخوای که شک کنن یا چی؟
جیمین:وای چه ربطی دارهههه
کسی که نمیدونه ا.ت دختر لیانه
اصلا اگرم بفهمه چی میشه ها
یونگی:میدونم ربطی نداره اما
من از وویونگ دوست صمیمی ا.ت درباره زندگیش سوال پرسیدم.اون گفت ا.ت دختر لیانه.
اگه یه درصد وقتی ا.ت غیبش بزنه وویونگ به من شک کنه کارم تمومه
جیمین:فقط حواست بهش باشه.
یونگی:سرمو تکون دادم و سوییچ و از روی میز برداشتم و رفتم سمت ماشین
ا.ت:از اتاق با هزار جرات اومدم بیرون.
جیمین:سریع برگشتم سمتش
بهبه میبینم با دل و جرات شدی.
ا.ت:آدم یه گوسفندم بخواد زندانی کنه یه آب و غذایی بهش میده یا حداقل آزادش میزاره
جیمین:تکخنده ای کردم
الان گشنته یا دلت هواخوری میخواد؟
ا.ت:سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی میکردم
هردوش.
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part11
یونگی:بلند شدم و رفتم سمت اتاقش
درو باز کردم و رفتم تو.
ا.ت:دراز کشیده بودم روی تخت..
که با باز شدن در سریع نشستم روی تخت
یونگی:دلت میخواد بری دانشگاه؟
ا.ت:با ذوق سرمو بالا پایین کردم
یونگی:فردا باهم میریم.
البته با من میری با خودم برمیگردی
وای به حالت اگه بفهمم چیزی به کسی گفتی
یا دنبال راه فراری فهمیدی؟
ا.ت:نه نه ق.قول میدم
ممنونم‹:
یونگی:سرمو تکون دادم
از اتاق رفتم بیرون.
جیمین مواظبش باش باید برم خونش
جیمین:خونه کی؟
یونگی:ا.ت لباسا و وسایلاشو بیارم
جیمین:ببینم نکنه میخوای ببریش دانشگاه؟
یونگی:باریکلا.
جیمین:وادفففففف ببینم دیوانه شدی؟
یونگی:این دختر لیان عوضیه
دختر مافیا میفهمی؟
یونگی:نمیخوای که شک کنن یا چی؟
جیمین:وای چه ربطی دارهههه
کسی که نمیدونه ا.ت دختر لیانه
اصلا اگرم بفهمه چی میشه ها
یونگی:میدونم ربطی نداره اما
من از وویونگ دوست صمیمی ا.ت درباره زندگیش سوال پرسیدم.اون گفت ا.ت دختر لیانه.
اگه یه درصد وقتی ا.ت غیبش بزنه وویونگ به من شک کنه کارم تمومه
جیمین:فقط حواست بهش باشه.
یونگی:سرمو تکون دادم و سوییچ و از روی میز برداشتم و رفتم سمت ماشین
ا.ت:از اتاق با هزار جرات اومدم بیرون.
جیمین:سریع برگشتم سمتش
بهبه میبینم با دل و جرات شدی.
ا.ت:آدم یه گوسفندم بخواد زندانی کنه یه آب و غذایی بهش میده یا حداقل آزادش میزاره
جیمین:تکخنده ای کردم
الان گشنته یا دلت هواخوری میخواد؟
ا.ت:سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی میکردم
هردوش.
۴.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.