ازدواجاجباریتوسطپدربزرگ

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part64
من ببخشه
پرش به خونه
ویوات
چند روزه باته سردم ولی حقشه نمیبخشمش
تو افکار خودم بودم که دیدم ته اومد
ته: سلام شام حاظره
ات: رو میزه خیلی سرد
ات با گفتن این حرفا پاشد رفت بالا اتاق سوهی
ته
ات حتی به صورتم هم نگا نکرد ولی میدونم با دیدن سوپرایزن مطمئنم منو ببخشه
دو ساعت
ات
رفتم اتاق سوهی کنارش دراز کشیدم ندونستم چطوری خوابم برده
ته
سوپرایزم اماده بود رفتم ات بیارم به بالکن که دیدم خیلی کیوت پیش سوهی خوابیده منم نشستم رو صندلی و بهشون نگاه میکردم
ات
از خواب بیدار شدم دیذم ته داره به من نگا میکنه برگشتم بهش گفتم
ات: چرا اونجوری نگا میکنی
ته: میشه بیای بالکن
ات: چرا
ته: نپرس فقط گفتم بای بریم
ات: نه
ته رفت ات رو براید استایل بغل کرد و برد بالکن
ات
ته امد به زور من و برد به بالکن ولی با صحنه ای که دیدم ذوق کردم
بالکن پر از بادکنک و گل برگ بود ته منو گذاشت زمین وقتی جلوم زانو زد رو اسمان با فشفشک ها نوشته شد
*اتم منو ببخش خیلی دوست دارم *
بعد اون ته گف
ته: اتم خیلی دلم واسه لبات تنگ شده
ات: خنده ی ملایم
ته پاشد ات و خیلی محکم بغل کرد هم و بوسیدن

نظرتون در مورد این پارت چیه؟
بچه بعضی ها امدن تو پیوی میگن رمان خیلی چرته دیگه ادامه ندم واقعا خیلی ناراحت شدم 😔

خب اینم بگم از این به بعد مثله قبل ها میزارم روزانه یه پارت
دیدگاه ها (۴۶)

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part66 خوابیدنپرش به صبتهدیدم ا...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part67 دوست دارمبعد دوساعتاتتو ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part62نشون دادته: این چیه هاااا...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part61رو لبای تهبعد۱۰مینته: بیب...

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۹#شام سه نفرمون رو خوردیم . اولین بار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط